ماشین زیر پای آقا مهدی یک آمبولانس قدیمی بود و ایشان به جای استفاده از تویوتا استیشن، از حداقل ها استفاده می کرد.

به گزارش مرور نیوز، نسبت به حفظ بیت المال خیلی حساس بود و دقت می کرد، طوری که گاهی صدای بعضی ها در می آمد، که مثلا در شأن یک فرمانده لشکر نیست که بیاید و به خاطر یک پتو گیر بدهد. اما او کار خودش را انجام می داد.

در زندگی شخصی اش هم همین طور بود و خودش اولین کسی بود که رعایت می کرد.


ماشین زیر پای آقا مهدی یک آمبولانس قدیمی بود و ایشان به جای استفاده از تویوتا استیشن، از حداقل ها استفاده می کرد.

لباسی که به تن داشت، در اغلب موارد از همین لباسهای بسیجی بود. من بارها لباسی به تن آقا مهدی دیدم که وصله داشت.

البته ایشان در نهایت سادگی، نظم و انضباط ظاهری را هم حفظ می کرد.

یادم هست که اغلب موارد، جدای از چفیه، یک شال سفید دور یقه اش بود، به واکس زدن پوتین هایش اهمیت می داد، اما فضای جنگ و جبهه طوری نبود که بتوان همیشه آراسته و اتو کشیده بود.

آن سختی ها و کمبودها و رنج ها در روحیه همه، از جمله آقامهدی هم تأثیر گذار بود. ما در کل، قیافه خیلی شادابی از آقا مهدی ندیدیم. اغلب موارد در فکر بود و مشکلات و فشارهای سنگینی که روی دوشش بود، چهره اش را چروکیده و خسته کرده بود.

من هیچ وقت در چند سالی که با او بودم صدای خنده اش را نشنیدم. تبسم می کرد، اما شاداب نبود و همه ی این ها به علت فشار جنگ و مسؤولیت زیاد بود.

برگرفته از کتاب نمی‌توانست زنده بماند/ خاطراتی از شهید مهدی باکری
راوی: قهرمان زارع