کلباسی، استاد دانشگاه علامه طباطبائی گفت:عنوان این جلسه یعنی فلسفه و فارسی اصالتا رنگ و بوی غربی دارد و مانند بسیاری دیگر از گفتمان های فلسفی آن را در پارادایم غربی می بریم.
به گزارش مرور نیوز، حسین کلباسی اشتری استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در نشست فلسفه اسلامی و زبان فارسی که به همت پژوهشکده غربشناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، در ابتدا با اشاره به اینکه لازم است برای روشن شدن نسبت فلسفه و زبان فارسی برای تمهید بحث که کجای کار هستیم و چه وجهی از کار مورد نظر است گفت: بحث تمهیدی شامل این تامل و این گفتگو خواهد بود که، سابقه توجه فیلسوفان به زبان کی بوده است؟ اساسا اگر توجه ای کردند از چه نوع توجهی بوده است؟ نگاه هایی که به زبان بوده است، چگونه نگاه هایی است؟ نگاه فیلسوف یا فلسفه به زبان از چه سنخی است؟ اما باید توجه داشت که نگاه فیلسوف به زبان از چه سنخی است و اساسا ما چند نشانه توجه جدی و ماندگار اهل فلسفه به زبان از لحاظ تاریخی داریم. که به نظرم کمک می کند که وضع و موقع و موضع فلسفه به زبان چیست؟
وی در ادامه گفت: وقتی هراکلیتوس در پاره های خودش می گوید «به من، بلکه به لوگوس گوش فرا دهید» این عبارت عبارتی مشهور است و درواقع در باب مقام و موقعیت لوگوس در نظام تکوین اشاره دارد این گوش سپاری به لوگوس به چه معناست؟ فکر می کنم به نسبت لوگوس و زبان در سنت یونانی اگر توجه شود، بسیار می تواند راهگشا باشد. حتی آنجایی هم که ارسطو می گوید که انسان حیوان ناطق است، هرچند این نطق ناظر به زبان نیست اما آن نطقی که ناظر به فکر و اندیشه است در اینجا باید گفت به نظر می رسد که محل توجه او زبان باشد. از نوشته های معروف کلاسیک همچنان پایدار، رساله کراتولوس افلاطون در این زمینه است. این رساله گفتگوی سقراط با هرموگنس و کراتولوس است که به نظرم همه ما نیازمند خواندن آن هستیم. در آن مطرح می کند که آیا زبان و لفظ قراردادی یا ازلی است، نام ها را می توان قراردادی گذارد یا اینکه نام ها ازلا بر اشیا گذاشته شده است و انسان قدرت انکشاف آن را دارد؟
کلباسی در ادامه گفت: در این رساله که گفتگویی میان این دو تن و سقراط است، سقراط مطرح می کند که نفس جنبه تکوینی دارد و اعتباری و قراردادی نیست و انسان آنها را کشف می کند. یعنی نمی توان امروز به میز میز گفت و فردا چیز دیگری گفت. سومین نقطه که محل استناد تاریخی است، رساله های ارسطو است. ارسطو در رساله های مختلفش درباره عبارت مقام لفظ و واژه و نسبت و من و شمای گوینده را با لفظ می آورد.
این استاد فلسفه تاکید کرد: در حدود هزار و اندی سال بعد ما توقفگاه مهمی نداریم تا قرن 18 با کانت و شاگرد او؛ هردر و در نهایت هگل است که به زبان پرداخته می شود. هردر از جهت توجه به زبان و دین فوق العاده است و فقط فضل تقدم ندارد که متاسفانه در ایران شناخت کمی از آن داریم. کتاب معروف او «فلسفه دیگری برای تاریخ» یکی از درخشان ترین نوشته های فلسفه تاریخ و فلسفه است، در این کتاب هردر مسئله زبان را به گونه ای که امروز در هرمنوتیک مطرح است بیان می کند. و در گفتار بعضی از فیلسوفان ما به عنوان آئینه و مجلای وجود از آن یاد شده است.
وی یادآور شد: هگل زمانی که می گوید وظیفه من آن است که به آلمانی زبان فلسفه را بیاموزم یا برعکس به فلسفه زبان آلمانی را بیاموزم، یک دغدغه تشریفاتی نیست. ما در تاریخ غربی از همان سال های 1779 که اولین ویراست نقد اول توسط کانت نوشته شد در واقع جدی ترین کتاب فلسفه به زبان آلمانی است قبل از این تاریخ ما کتاب فلسفی به زبان آلمانی نداریم و اکثر نوشته ها با زبان لاتین است. یعنی زبان فلسفی رایج شده که حامل مفاهیم فلسفی است با کانت شروع می شود. نکته مهم این است که کتاب کانت، کتاب زمختی است و در واقع کتاب درسی نیست و قابل تعلیم هم نیست.
کلباسی در ادامه افزود: تا آخر قرن 18 اکثر نوشته ها به زبان لاتین است اما وقتی نوبت به هگل رسید، زبان آلمانی یک دوره نیم قرن تمرین و ممارست رسیدن به ظرفیت پذیرش معانی فلسفی را پیدا می کند. همانطور که می دانید یکی از کارهای مهم هگل قبل از هایدگر مستعد کردن زبان آلامانی برای پذیرش معانی فلسفی است. بعد از آن نیچه است که مقوله زبان را به عنوان مقوله اصلی و برتر در گفتمان فلسفی می داند و کتاب های او از سبک متافیزیک و نگارش زمخت متافیزیکی آن اصل خارج شده است. نقد ادبی زبانی فلسفی تقریبا با نیچه آغاز می شود. بعداز او افرادی مانند ویتگنشتاین و حتی افرادی که در حوزه اندورساکسون هستند مانند راسل، بسیار توجه به نیچه دارند. تا اینکه به قرن 20 هرمنوتیک متاخر و بحث های مطرح شده متن و فضای پست مدرن می رسیم. همه اینها چیزهایی است که در این فاصله محل توجه بوده است. اگر همه اینها را به لحاظ تاریخی به عنوان عنوان یک زنجیر در نظر بگیریم در واقع یک تطور معنایی و یک تطور محتوایی نسبت به موضع فلسفه نسبت با زبان می توان یافت.
این استاد فلسفه عنوان کرد: اما چون در عنوان فرعی این نشست به طور خاص به فلسفه اسلامی اشاره شده است، هرچند ادعایی در فلسفه اسلامی ندارم. به نظرم موضع فیلسوفان و حکیمان مسلمان نسبت به مقوله زمان مغفول عنه واقع شده است. از جاهایی که مانند همین موضوعی که مطرح کردم و هنوز هم متاسفانه در بحث تمهیدی یا به ناچار هستیم به لحاظ تاریخی می توانیم محکم بیاستیم، در واقع رساله معروف الحروف فارابی است، بخش قابل توجه ای از این رساله به ساختار زبان یونانی و سریانی برمی گردد. صفحات آغازین این رساله درباره لفظ وجود در سنت یونانی است. توجه این رساله در آن زمان به این موارد شگفت انگیز است. عجیب است که برخی از مورخان فلسفه هنوز هم می گویند که فارابی و ابن سینا موضوع فلسفه را موجود می دانند درحالی که اصلا چنین نیست. اما نکته ای که به عنوان مصداقی می شود بیان کرد این است که ابن مسکویه در قرن پنجم قمری در کتاب آداب العرب و الفرس است که در بخشی از این کتاب به جاویدان خردی که قبل از او در فرهنگ فارسی به شخصی به نام زوبان اختصاص داده است. عنوان این اثر دراصل پندنامه هوشنگ پیشدادی از سلسله حکمای پیشدادی است. همان گونه که گزارش شده است مجموعه 100 برگی این کتاب به دست او نمی رسد، بلکه حدود 30 صفحه از آن را موفق می شود دریافت کند و در ادامه آن کتاب را تکمیل می کند که به نظر من اگر جاویدان خرد در قرون وسطی تعقیب شود خطی 1500 ساله تاریخی برای مورخان ما به ارمغان خواهد آورد.
وی افزود: به نظرم عنوان این جلسه یعنی فلسفه و فارسی اصالتا رنگ و بوی غربی دارد، یعنی مانند بسیاری از گفتمان فلسفی ما حتی اگر بخواهیم موضوعی را سنجش و ارزیابی کنیم آن را در قالب شاخص ها و پارادایم های غربی می بریم. اینکه نسبت زبان و فلسفه در سنت ما چه وضعی دارد این رنگ و بوی غربی دارد. زیرا که این نسبت اساسا در بدو امر در سنت ما چندان برجسته نیست، یا اساسا مسئله محور نیست. مسئله شعر و فلسفه را اگر از نظر ساخت بگوییم باید به همان قرن پنجم و چهارم یعنی افلاطون و ارسطو برگردیم. اما این عنوان، عنوان قرن پنجمی نیست، عنوان رساله کراتولوس و رساله شعر ارسطو و رساله های دیگر نیست، بلکه این مضمون، مضمون نیچه ای است. درواقع نیچه است که به می گوید که زبان فلسفه زبان متافیزیک در مقابل زبان شعر است. این بیان بیان قرن بیستمی است، این گفتمان در قرن جدید به خطا به کسانی که در سنت اسلامی هستند انتقال پیدا کرده است.
کلباسی در ادامه گفت: مساله مناسبت فلسفه و زبان، فلسفه و شعر که پررنگ شده است و انتقال این مسئله که آیا به زعم برخی از نویسندگان ما زبان فارسی توانایی و گنجایش معانی و مفاهیم فلسفه را دارد یا ندارد؟ انتقال دهنده فضای اختصاصی در زبان فارسی هست یا نیست؟ اگر با متدلوژیی غربی پی گرفته شود هیچ پاسخی ندارد. چراکه آنجایی که نیچه کلمات پیش سقراطیان را با کلمات پس ارسطویی مقایسه می کند التفات به این دارد که زبان پیش سقراطی نه در صورت و نه در محتوی هیچ مشابهتی به زبان پس ارسطویی ندارد.
وی در ادامه با اشاره به شعرا و حکمای ایرانی گفت: اولا این نکته که چرا زبان فارسی در نوشته های فیلسوفان ما کم رنگ بوده؟ این مطلبی است که از لحاظ تاریخ دلایل روشنی دارد و به این برنمی گردد که ظرفیت زبان فارسی تُنک بوده است. یک دلیل مشخص آن این است که اهل ادب و متخصصان زبان فارسی به ما بگویند دلیل خواندن شاعران بزرگ ما بعضا به لفظ حکمت در چیست؟ دلیل اینکه آثار آنها به دواوین حکمی و حکَمی خوانده شده است چیست؟ حکیم ابوالقاسم فردوسی از روی تشریفات است؟ و ... یا یک نسبتی بین اینها دیده می شود؟
کلباسی یادآور شد: وقتی نیچه از شعر سخن می گوید این شعر بیان مقفی و منظم نیست. در حالی که در سنت ما شعر الزاما منظوم است و ما شعری که منظوم نباشد را نداریم. نسبت شعر و زبان غربی با فلسفه آنچان که در تجربه غربی است در تجربه و سنت اسلامی چگونه وضعی پیدا می کند. به نظر من این نسبت را من تستطیع می کنم ولی نه با گفتمان غربی، اگر نسبتی باید دیده شود باید داخلی باشد. در نسبتی که شاعران و فیلسوفان در این سنت با یکدیگر برقرار کرده اند، یعنی اگر فردوی حکیم هست زبان او هم زبان شاعرانه است اگر حکیم نیست به این برسیم که چرا حکیم نیست و مراد ما از حکمت و فلسفه چیز دیگری است. آنموقع است که به اصل مطلب می رسیم که چرا ملاصدرا ودیگران شعر گفته اند. در سنت غربی مرز میان کلام و فلسفه اینقدر پر رنگ است که به هیچ وجه نمی شود اینها را به هم تاویل کرد درصورتیکه در سنت ما کاملا قابل انتقال است.
وی در پایان گفت: انتصاب اینها به شعر دلیل ضعف زبان نیست، بلکه زبان قالب و مخاطب در آن دوره عربی بوده است. اولا این نکته که زبان فارسی که چرا در حکمای آن کمرنگ بوده است به ظرفیت آن برنمی گردد، بلکه یک دلیل آن که ادیبان و متخصصان فارسی به ما می گویند قالب بودن زبان عربی در آن دوره بوده است.