زارعی گفت: مشخصا طاقت عربستان برای تحمل هزینههای سنگین جنگ اندازه ای دارد و این اندازه که به پایان برسد، نه تنها جنگ به پایان می رسد، بلکه اقتدار عربستان هم پایان خواهد یافت.
به گزارش مرور نیوز به نقل از مشرق، ششم فروردین سال 94 بود که خبر حمله آلسعود به یمن به بمب خبری آن روز تبدیل شد و تمام رسانههای دنیا به پوشش آن پرداختند. سعودیها که به خیال خود با حملات پر شدت و ناجوانمردانه به مناطق شهری، ظرف چند روز یمن را به تسخیر خود در می آورند؛ حال پس از دوسال خود را در باتلاقی میبینند که هر روز بیشتر در آن فرو میروند. یمنیها که تا دیروز قدرت کمی داشته به لطف موشکهای دور بُرد برای سعودیها در قلب ریاض خط و نشان میکشند و هر روز قدرتمند میشوند.
دومین سالروز حمله آلسعود به مردم یمن بهانه خوبی بود تا وضعیت عربستان و همچنین نیروهای یمنی پس از دوسال جنگ را بررسی کنیم. از همین رو با «سعد الله زارعی» کارشناس ارشد مسائل بینالملل به گفتگو پرداختیم.
با توجه به فرارسیدن دومین سالروز حمله نظامی عربستان به یمن درباره ماهیت و بهانههای تجاوز برای ما توضیحاتی بفرمائید.
رژیم آل سعود از زمان تاسیس خودش در سال 1310 و بخصوص از زمانی که نظام امامت در یمن در سال 1340 تغییر کرد و جمهوری یمن شکل گرفت، یمن را به عنوان بخشی از حیات خلوت خودشان تلقی می کردند. راهبردی هم سعودیها داشتند که این برخاسته از وصیت بنیانگذار سلسله آل سعود یعنی ملک عبدالعزیز بود که گفته بود یمنی ها را با فقر تحت سیطره خودتان نگاه دارید. این استراتژی اقتضا می کرد که عربستان مانع پیشرفت و توسعه یمن شود و یک یمن عقب افتاده و حاجتمند وجود داشته باشد، که آل سعود به راحتی با بذل مختصری دلار و کمکهای محدود به سران یمنی بر این کشور مسلط شود. این نکته اولی است که در تحلیل جنگ یمن باید مورد توجه قرار گیرد.
نکته دیگری که حائز اهمیت است، مساله امنیتی است. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و با شعار عزتمداری که انقلاب ایران می داد، دردسر عربستان در ماجرای یمن شروع شد، چرا که یمنی ها صدای انقلاب اسلامی را یک صدای آشنا تلقی می کردند و از همان ابتدا گرایش شدیدی نسبت به آن پیدا کردند. ضمن اینکه اساسا یمنی ها در طول تاریخ همواره نگاه بسیار مثبتی به ایرانی ها داشته اند.
این مساله توجه بیشتر امنیتی عربستان را به یمن سبب شد و در طول دوره حکومت علی عبدالله صالح که بیش از 30 سال به درازا کشید، سعودی ها به طرق مختلف تلاش کردند که نفوذ و سیطره خودشان را بر بخشهای مختلف یمن توسعه دهند. این در حالی بود که در زمانی که نظام یمن از نظام امامت به نظام جمهوری تغییر پیدا کرد، سعودی ها در این تغییر و تحولات که به یک درگیری 7 ساله در یمن منجر شد، طرف خاندان حمیدالدین را که آخرین امام زیدی در یمن بود، داشتند و از آن سیستم امامت حمایت می کردند.
این بود تا اینکه ماجرای انقلابهای عربی در سال 1389 پیش آمد و این انقلابها به یمن رسید و فضای داخلی یمن را به شدت علیه علی عبدالله صالح کرد. این مساله بار دیگر سعودی ها را نسبت به آینده خودشان دچار وحشت کرد. سعودی ها توانستند با کمک کشورهای عربی از ضعف رهبران انقلاب یمن استفاده کرده و با یک طرحی که معروف شد به طرح خلیجی یا مبادله خلیجی، نظام سیاسی یمن را حفظ کنند و جانشین علی عبدالله صالح، یعنی منصور هادی عبد ربه را جانشین او کردند.
اما این مساله چندان به درازا نکشید و مردم یمن زیر بار سیستم سعودی ساخته نرفتند. انقلابی شکل گرفت که محور آن انصارالله بود و در نهایت انصارالله توانست بر بخش اعظم یمن سلطه یابد. این مساله نگرانی شدید سعودی ها را در پی داشت و لذا تنها راه برخورد با چنین تهدید و خطری را توسل به جنگ همه جانبه و به میدان آوردن همه ابزارها می دیدند. لذا جنگ در روز ششم فروردین سال 1394 شروع شد که تا کنون دو سال از این جنگ ظالمانه می گذرد.
در طی این دو سال، سعودیها برای قانونی جلوه دادن حملات خود بر ضد مردم بی دفاع یمن، سعی در ایجاد ائتلاف با کشورهای مختلف کرده تا فشار جنگ و حقوق بشر را به تنهایی به دوش نکشند، به نظر شما این ائتلافها عملکرد مثبتی داشتند؟
سعودی برای اینکه جنگ نامشروعی را که علیه همسایه فقیر خودشان یعنی یمن راه انداخته بودند، بتواند تا یک حدی وجاهت ببخشند، آمدند و از مساله خطر علیه اعراب و وجود خطر مرزی که علیه مسلمانها مطرح کردند، و در واقع با استفاده از پولهای بادآورده ای که حاصل فروش نفت بود، تلاش کردند تا جبهه ای را حول محور خودشان تشکیل دهند. لذا مقامات عربستانی شروع کردند به گفتگو و رایزنی با کشورهای مختلف و در نهایت آنچه شکل گرفت، یک ائتلاف واقعی با حضور کشورهای قدرتمند عرب یا مسلمان نبود، بلکه یک صفی از کشورهای ضعیف دور عربستان جمع شدند و ائتلافی که عربستان مدعی ایجاد آن است، شکل یافت. در این ائتلاف از کشورهای قدرتمندی نظیر مصر، پاکستان، ترکیه و الجزایر، خبری نبود و نیست و کشورهای کوچک و کم اثری مثل کویت، امارات، بحرین، قطر و جیبوتی و بعضی دیگر در این ائتلاف به نوعی حضور دارند.
مبنای ائتلاف به طور واقعی استفاده از درآمدهایی است که سعودی ها از قبال عضویت در این ائتلاف برای اعضا در نظر می گیرند. ولی ظاهر قضیه این است که اینها برای رفع تهدید از کشوری که در آن شهرهای مقدس مکه و مدینه قرار دارد، به عضویت ائتلاف درآمده اند. از لحاظ کارآمدی هم ادامه جنگ و حفظ شدت دامنه این جنگ نشان دهنده این است که این ائتلاف کارآیی نداشته چون اگر واقعی بود و کارآیی داشت، باید بعد از سه ماه، شش ماه یا یکسال جنگ را با شکست نیروهای انصارالله به پایان برساند. اینکه چنین اتفاقی نیفتاده، نشاندهنده این است که این ائتلاف در عمل کارآیی نداشته است.
آینده ائتلاف هم طبیعتا با توجه به آنچه تاکنون پیش رفته، فاصله گرفتن بیشتر کشورها از عربستان است. مشخصا طاقت عربستان برای تحمل هزینه های سنگین جنگ بالاخره اندازه ای دارد و این اندازه که به پایان برسد، نه تنها جنگ به پایان می رسد، بلکه اقتدار عربستان هم پایان خواهد یافت.
با توجه به عدم همکاری برخی کشورهای بزرگ مانند مصر و ترکیه و علنی شدن اختلافات کشورهایی مانند امارات و پاکستان با آلسعود؛ این اتفاقات چه تاثیری در موقعیت عربستان در منطقه و جهان داشت؟
سعودی ها ابتدا آنقدر مغرور بودند که گمان می کردند برای عضویت کشورهایی نظیر مصر و پاکستان در ائتلاف نیازی به رایزنی و گفتگوهای اولیه حتی نیست. لذا آمدند یکطرفه اعلام کردند که این ائتلاف با حضور کشورهای حاضر به اضافه مصر و پاکستان شکل گرفته است. این در حالی بود که بعد از چند روز عدم همراهی این کشورها نشان داد آنچه سعودی ها ادعا می کنند، با واقعیت همخوانی ندارد.
دلیل عدم پیوستن این کشورها این بود که اساسا چنین روندی را تایید نمی کردند و معتقد بودند که چنین جنگی نمی تواند جز گسترش دامنه بحران به بقیه کشورهای عربی، نتیجه دیگری به دنبال داشت باشد و لذا به طور اصولی با جنگ عربستان علیه مردم یمن مخالف بودند.
و همین موضوع باعث شد قدرت و ابهت پوشالی سعودیها از همان ابتدای جنگ از بین برود.
در دو سال گذشته اخبار مربوط به ارتباط عربستان و اسرائیل بیشتر علنی شده است. به نظر شما آیا این موضوع ارتباطی به درگیری رژیم سعودی در جنگ یمن و موقعیت این کشور در کنار دریای سرخ و بنادر مهم یمن دارد؟
رابطه عربستان و رژیم صهیونیستی به قبل از تاسیس رژیم صهیونیستی باز می گردد. آن زمانی که انگلیسی ها تصمیم گرفته بودند با اعزام گروههای یهودی از اروپا و بقیه جهان دولتی را برای یهودیها بوجود بیاورند و در این راه با مانع بزرگ مخالفت امپراطوری عثمانی سلطان عبدالحمید مواجه شدند، تصمیم گرفتند از درون کشورهای اسلامی جریانات قدرتمندی را بیابند و از طریق آنها به اعزام و اسکان یهودی ها در فلسطین مشروعیت بدهند. در آن مقطع اینها از جمله سراغ این آقای عبدالعزیز آمدند که پدر این سعودیها به حساب می آید و در آنجا در قبال پذیرش سیطره آل سعود بر کل شبه جزیره، از پشتیبانی های سعودی ها برای اسکان یهودی ها استفاده کردند که در این زمینه اسنادی منتشر شده و کتابهایی منتشر شده از جمله از خود رهبران انگلیسی که در آن زمان در این منطقه بودند. آن ماجرای معروف لورنس عربستان و اسنادی که از لورنس بر جا مانده نشان می دهد که عبدالعزیز در آن زمان همکاری بسیار نزدیکی با او داشته است.
بعدها هم این ادامه یافته و همیشه سعودی ها با اسرائیلی ها در ارتباط و تماس بودند. الان سوال این است که با چه انگیزه ای این تماسهای محرمانه علنی می شود و اعلام می شود. پاسخ این است که عربستان و اسرائیل امروز در شرایطی قرار گرفتند که هر دو دارای چشم اندازی متزلزل شدند. در واقع دو بید لرزان را آمریکایی ها در منطقه ما به هم بستند تا بلکه بتوانند از لرزش بیشتر آنها جلوگیری کنند. نگرانی سعودی ها سبب شده که بگویند ما قدرتمندیم چون با اسرائیل در تماس هستیم. ما اولویت غرب هستیم چون با اسرائیلی ها که اولویت هستند اتصال و ارتباط داریم.
برخی منابع خبری مدعی شدند که در ماجرای حمله به ناو سعودی توسط نیروهای یمنی، از عملیات استشهادی بهره گرفته شده است؛ آیا این خبر را تایید میکنید؟
من از کم و کیف این ماجرا خبر ندارم و لذا نمی توانم چیزی را به عنوان خبر بگویم و تایید یا رد کنم. منتها به عنوان یک تحلیلگر سیاسی عرض می کنم وقتی همزمان برای ناوهای اماراتی، آمریکایی و سعودی اتفاقی می افتد و در همان زمان موشکهای انصارالله به 10 کیلومتری شهر ریاض که پایتخت عربستان است، می رسد و همزمان با آن شاهد یک حملات پرتلفاتی علیه سعودی ها در خاک یمن هستیم، اینها نشان دهنده این است که آن قدرتی که در برابر سعودی ها وجود دارد از ظرفیتهای بالایی برای دفاع از خودش برخوردار است. لذا سعودی ها و هر ناظر میدان به این نکته توجه می کند که درست است که دو سال از زمان آغاز جنگ گذشته و در این مدت هزاران انسان شهید شدند، انسانهایی آواره شدند و هزاران انسان زخمی شدند، اما یمن کماکان سرپا است و بیش از روزی که جنگ آغاز شده از خودش رشادت نشان داده و این نشان می دهد که یمن را با جنگ نمی شود وادار به تسلیم کرد.