پژوهشگر موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران گفت: جنگ جهانی اول و مسائل دیگر موجب شد تا مشروطه به کودتای 1299 و دیکتاتوری رضاخان منتهی شود.
به گزارش مرور نیوز، مصطفی تقوی از پژوهشگران موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در گفتگویی گفت: جامعه ایرانی از چند دهه قبل از مشروطه به گونه ای پیش رفته بود که تحولاتی را در کشور می طلبید. در برابر برخورد نظام سطله با کشور وتهدید و تحقیراز سوی قدرتهای خارجی به خصوص روسیه و انگلیس و پیامدهایی که این تهدید و تحقیر نظام سلطه و همچنین از سوی دربار و شاه به جامعه اعمال می شد، یکی از چاره اندیشه ای مهمی که می توانست کشور را از تهدید سلطه خارجی رها کند و در فرآیند توسعه و رفع عقب ماندگی بتواند توفیقی داشته باشد اصلاح ساختار مدیریت سیاسی کشور بود. بر این اساس محدود کردن قدرت شاه در دستور کار قرار گرفت. از سوی دیگر مجموعه نابسامانی ها و بحرانهایی در کشور وجود داشت همچون ستم حکام در مناطق مختلف ، ستم دربار و فشاری که در نتیجه منصب فروشی بر زندگی مردم اعمال می شد. حاکمان مناصب را به صورت اجاره ای از دربار می گرفتند و برای تامین منافع خودشان بر مردم فشار می آورند. این فشارها در کنار فشارهای ناشی از ضعف اقتصادی در نهایت منجر به این شد که برای برقراری عدالت و جلوگیری از ظلم حکام ، محدود کردن خودکامگی حاکمان و قانونمند کردن اداره امور، مطالبه جدی مردم شود. از سوی دیگر حوادث سال های 1284 و 85مانند ماجرای نوژ بلژیکی و یا برخورد حکام با برخی علما و مجموعه علل ریز و درشت دیگری موجب شد تا جرقه تحرک مردم و موج خیزش مردم سرعت بگیرد و نهضت مشروطیت شکل بگیرد.
وی ادامه داد: در جریان مهاجرت کبری، علما که رهبران نهضت بودند به قم مهاجرت کردند و در مدت یک ماهی که در قم بودند مسائلی پیش آمد که موجب شد افرادی را به سفارت انگلستان بکشانند.در جریان بسط نشینی در سفارت انگلستان عملا جریانی که با مطالبات سنتی جامعه در نهضت مشروطه ناساگار بود توانست به نوعی موقعیت خود را تثبیت کند و در گرفتن فرمان مشروطه از شاه و درکیفیت این فرمان نقش آفرینی کند. اما انحراف اصلی در این نهضت از فردای پیروزی نهضت مشروطه آغاز شد .
تقوی افزود: در آن مقطع تاریخی، فقهای شیعه به این باور نداشتند که اگر نهضتی را در دوران مبارزه هدایت کنند در دوران پیروزی هم مدیریت اجرایی آن نهضت را خودشان به عهده بگیرند. بنابراین علما بعد از شکل گیری نهضت مشروطه و پیروزی و گرفتن فرمان مشروطه در عمل به عنوان ناظر ایفای نقش کردند و کار اجرایی نهضت بر عهده دولتمردان و رجال فکری سیاسی آن روز قرار گرفت. این رجال چه روشنفکران غرب گرا و چه درباریان قدیم یعنی نظامیان شاهنشاهی هر کدام کار را به دست میگرفتنند عملا سکولار بودند وخواه ناخواه مطالبات بدنه مذهبی جامعه دینی را نمی توانستند تامین کنند. در نهایت نتیجه این شد که بعد از پیروزی نهضت مشروطه عواملی بر سر راه آمدند که اعم از غرب گرا یا ملی گرا بودن، درسکولاربودن و در اینکه مطالبات مذهبی جامعه و مطالبات رهبران دینی را نمی توانستند و نمی خواستند تامین کنند اشتراک داشتند و این انحراف به طور عملی خودنمایی کرد.
تقوی گفت: رهبری جنبش مشروطه بر عهده علما بود. شیخ فضل الله هم به عنوان یکی از مهم ترین علمای آن دوران به رغم تاملات اولیه درباره ماهیت جنبش درنهایت به دلیل جایگاه گسترده ای که در میان مردم داشت در مهاجرت کبری و شکل گیری نهایی نهضت و پیروزی آن نقش آفرین بود.
وی افزود: هنگامی که پس از پیروزی نهضت شیخ فضل الله در حرم حضرت عبد العظیم بست نشسته بود آقایان سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی دو تن دیگر از علما به مذاکره با ایشان رفتند تا ایشان را برای برگشتن به تهران و مشارکت در امور قانع کنند. در این دیدار شیخ فضل الله گفتند ما با اساس مشروطه مخالفتی نداشته و نداریم . شما بهتر می دانید اگر من نبودم شما امکان تامین مالی نهضت را نداشتید و من بودم که 4 هزار تومان هزینه مهاجرت کبری را تامین کرد. این عین عبارت شیخ فضل الله است که نقش ایشان را در نهضت مشخص می کند.
این کارشناس تاریخ ادامه داد: از سوی دیگر علما همان گونه که در پیروزی نهضت نقش داشتند وقتی که قرار بود مدیریت اجرایی با دولتمردان و رجال غیر روحانی باشد علما وظیفه داشتند برنهضتی که مردم برای به ثمر رسیدن آن خون دادند نظارت داشته باشند تا امور طبق مطالبات مردمی پیش برود. شیخ فضل الله نخستین کسی بود که متوجه شد دست اندرکاران نهضت مشروطه با مطالبات جامعه و مبانی جامعه زاویه دارند به همین خاطر هم زودتر ازدیگران در برابر این مسئله موضع گرفت و نخستین کسی بود که آماج حملات غوغاسالارانه نشریات و گروه های سیاسی آن روز قرار گرفت و به عنوان ضد مشروطه و طرفدار استبداد القا و معرفی شد.
وی اظهار داشت: در فضاسازی بعد از پیروزی مشروطه زمینه ای فراهم شد که مرحوم شیخ فضل الله نوری به سادگی به اعدام محوم شود و بر دار برود. نخستین عامل چنین اتفاقی این بود که رهبران مشروطه هم در تهران و هم در نجف متعدد بودند به همین خاطر هم در اولویت بندی مسائل و نگاهشان به نهضت اختلاف سلیقه پیدا کردند. بعد از پیروزی مشروطه جامعه با دو خطرمواجه بود؛ یکی اینکه محمد علی شاه ممکن بود نهضت را به استبداد برگرداند و دوم گروهی که تلاش می کردند نهضت را به غربگرایی و سکولایزم سوق بدهند. بر سر تشخیص و اولویت بندی اینکه کدامیک از این دو موضوع برای هدایت انقلاب باید در اولویت قرار بگیرد،موجب اختلاف نظر بین علما شد. گروهی مثل آقایان بهبهانی و طباطبایی می گفتند غرب گراها مهم نیستند و کاری از آنها ساخته نیست و محمد علی شاه مهم است .اما شیخ فضل الله معتقد بود محمد علی شاه کاری نمی تواند بکند اما غربگراها می توانند پایگاه نظام سلطه غرب شوند. در نهایت تعدد رهبران موجب شد تا هر کدام بر موضع خود بمانند و جریان اسلامی پشت سراینها هم انشقاق پیدا کرد. مخالفین اسلام هم بر این تشتت اینها می دمیدند و این باعث تضعیف جریان اسلام سیاسی و بد بینی بخشی از آنها نسبت به بخش دیگر شد. در عین حال فرصت طلبی و سوءاستفاده انگلستان ، روسیه و جریانهای سکولارداخلی ازاین وضع فضایی را بوجود آورند که در غوغاسالاری مطبوعاتی وانمود کنند شیخ فضل الله نوری ضد مشروطه و آرمان های مردم است و توانستند فضا را به گونه ای پیش ببرند که وی را اعدام کنند.
وی در پایان گفت: مرحوم شیخ فضل الله تاکید داشت «من مخالف مشروطه نیستم اما جریانی در حال نفوذ به این نهضت است که مانع اهداف نهضت می شوند». با اعدام شیخ فضل الله سرانجام جریان سکولار در سالگرد شهادت شیخ فضل الله، سید عبدالله بهبهانی را هم به شهادت رساندند و آقای طباطبایی را منزوی کردند تا پیش بینی شیخ فضل الله به تحقق بپیوندد . سرانجام نهضت به دست سکولارها و غربگراها افتاد اما آنها هم نتوانستند به دلیل تعارض خود و افکارشان با جامعه کار را پیش ببرند. جنگ جهانی اول و مسائل دیگر هم موجب شد تا مشروطه به کودتای 1299 و دیکتاتوری رضاخان منتهی شود.