عزتالله علیوردی در گفتوگویی از اعتقادات، فعالیتهای جهادی و ورزش قهرمانی فرزند شهیدش گفت که در مطلب زیر می خوانید.
به گزارش مرور نیوز، قاب کوچک و تاریکی بود، در مرکزش مردی تنها بود و پیرامون وی هیچ نشانی از مردانگی وجود نداشت! دقایق سخت زجرکش کردن یک مرد اسیر در جمع نامرد و نامردمانی که از هیچ جسارت و جنایتی ابا نداشتند، از قابهای فراموش نشدنی پاییز تلخ ۱۴۰۱ است.
نامش آرمان بود و راهی همسو با نام خویش را برای زندگی انتخاب کرده بود. «آرمان علیوردی» نماد و نشانی از نسل انقلابندیده انقلابی بود که میخواست تمام خصایص و ویژگیهای مکتب انقلاب را در خود داشته باشد؛ گویی شهادت در سنین پایین را نیز از شهیدان این مکتب آموخته بود.
۶ آبان سال گذشته انتشار خبر و تصاویر شهادت مظلومانه آرمان علیوردی آتشی بر جان وجدانهای بیدار انداخت. چگونگی شهادتش در آن ساعات واپسین شب، چون جلوه نور بیدارگری، صحنه فتنهای را که بر ایران میگذشت، هویدا کرد.
پس از آن خیلیها در جستوجوی آرمانِ آرمان رفتند. او الهامبخش نسلی شد که شهیدگونه زیستن را مقدمه شهادت میدانست. در آستانه سالروز شهادت آرمان، با پدر او به گفتوگو نشستیم.
برای آغاز گفتوگو، از کودکی آرمان شروع کنیم. دوران کودکی و نوجوانی، مدرسه تا دانشگاه و همچنین فعالیتهایی که در این مقطع انجام میداد چگونه گذشت؟
آرمان متولد ۱۳ تیر ۱۳۸۰ بود. وقتی به دنیا آمد ما در محله مالک اشتر زندگی میکردیم که قبلا به آریانا معروف بود. ۴ ساله بود که آرمان را در کلاس قرآن مسجد محل ثبتنام کردیم. بعد از مدتی، منطقه سکونتمان را تغییر دادیم و به خیابان آذربایجان رفتیم، اما علاقه آرمان به حضور در مسجد تغییر نکرد. در محل جدید هم آرمان به مسجد رفت و آمد میکرد. این موضوع به سنین ۷-۶ سالگیاش بازمیگردد. در همین مقطع بود که آرمان در یک کلاس نقاشی هم ثبتنام کرد. این کلاس نقاشی هم در مسجد برگزار میشد. به مدت چند سال در آن منطقه بودیم و رشد آرمان هم در همانجا بود تا به سنین بالاتر رسید. پس از ثبتنام در کلاس اول ابتدایی، آرمان به حضور و شرکت در کلاسهای علوم قرآنی که در مسجد محل برگزار میشد هم علاقه نشان داد. با بچههای مسجد حسابی رفیق شده بود.
یک خاطرهای هم از همین دوران نقل کنم؛ وقتی آرمان ۹-۸ ساله بود و به مسجد رفت و آمد داشت، به همراه بچههای مسجد به اردوی مشهد رفتند. در یکی از شبهای حضور در مشهد، آرمان و چند نفر دیگر از دوستانش در بازگشت از حرم امام رضا (ع) گم میشوند، اما آرمان به خاطر هوش و تمرکز بالایی که داشت، توانسته بود راه بازگشت به محل اقامتگاه را پیدا کند. این را گفتم تا بدانید ضریب هوشی آرمان از همان سنین کودکی بالا بود. آرمان پس از سپری کردن دوره ابتدایی مدرسه، برای گذراندن دوره دبیرستان، در مدرسه پیروان امام ثبتنام کرد. درسش خیلی خوب و از استعداد بالایی برخوردار بود. به همین خاطر هم بود که از کلاس چهارم ابتدایی به کلاس زبان انگلیسی رفت و در ادامه به این زبان مسلط شد و در دوران دبیرستان به لحاظ فهم و درک مطالب درس زبان مشکلی نداشت. آرمان برای گذراندن دوره دوم متوسطه، در مدرسه شهدای بدر منطقه ۲ ثبتنام کرد و با انتخاب رشته ریاضی - فیزیک، تحصیل خود در دبیرستان را ادامه داد.
یک خاطره هم که از آرمان داریم و به همان سالهای نوجوانیاش مربوط میشود، در ارتباط با سیل لرستان است. آرمان سال آخر تحصیلش در دبیرستان را میگذراند که در استان لرستان سیل آمد. آرمان هم از آنجا که در مسجد رشد کرده بود و یک نوجوان هیاتی و بسیجی بار آمده بود، وقتی از ماجرای سیل باخبر شد، با دوستاش و با هزینه شخصی، برای کمک به منطقه سیلزده رفتند. این در شرایطی بود که آرمان سال آخر تحصیلش را میگذراند و خود را برای کنکور آماده میکرد. زمانی که هر دانشآموزی تمام تلاش و فکرش را وقف درس و مشق کرده بود، آرمان کمک به مردم سیلزده لرستان را اولویت خودش قرار داد. البته وقتی هم که از مناطق سیل زده برگشت، درسش را خواند و در رشته مهندسی عمران پذیرفته شد.
اقدامات جهادی آرمان مقطعی بود یا ادامه داشت؟ میخواهید به کارهای جهادی و خدمترسانیهایش اشاره کنید؟
نگاهی که آرمان به خدمترسانی به مردم داشت، در سالهای فراگیری بیماری کرونا نیز ادامه داشت. آرمان جزو نخستین نفراتی بود که در ایام ابتدایی فراگیری کرونا، تا ساعات پایانی شب به منظور ضدعفونیکردن معابر و انجام دیگر کمکها، در خیابانها و مراکز بهداشتی حضور داشت. البته این کارهای جهادی چندان هم برای آرمان بیهزینه نبود. در جریان این کمکها بود که خودش چند بار به کرونا مبتلا شد، اما به خاطر بنیه قویای که داشت، هر بار کرونا را شکست داد.
به طور کلی آرمان نسبت به کارهای جهادی علاقه ویژهای داشت. ذهنیتش این بود که باید باری از روی دوش مردم بردارد. آرمان نسبت به اوضاع و احوال جامعه، اهمیت بالایی قائل بود.
آرمان طلبه بود. ریشه علاقهمندیاش به علوم دینی که او را مجاب کرد وارد حوزه علمیه شود چه بود؟
همزمان با اینکه وارد دانشگاه شد، علاقه فوقالعاده خود به علوم دینی را هم دنبال کرد. جدا از دانشگاه، مطالعات دینیاش را هم پیش میبرد. آرمان از همان سنین کودکی متدین بود. اگرچه ابتدا تصمیم داشت به دانشگاه برود، اما برحسب علاقه به علوم دینی، تصمیم گرفته بود دروس حوزوی را هم پیگیری کند، اما به دلیل حجم بالا و سنگین دروس، همزمان نمیتوانست این ۲ کار را انجام دهد. از آنجا که علاقهاش به حوزه بیشتر از دانشگاه بود، از دانشگاه انصراف داد و وارد حوزه علمیه شد.
برسیم به اعتقادات آرمان... عدهای از همان دوران کودکی بر مبنای اعتقادات رشد میکنند و عدهای دیگر در سنین نوجوانی و جوانی معتقد میشوند؛ آرمان از کدام دسته بود؟
آرمان از همان کودکی علاقه زیادی به زیارت امام حسین (ع) داشت. به همین خاطر برای نخستینبار در ۱۵ سالگی با کاروان مسجد به کربلا رفت. آرمان در مجموع ۳ بار به زیارت امام حسین (ع) در کربلا مشرف شد؛ ۲ بار در سفر اربعین و یک بار هم در ایام نیمه شعبان. آرمان به زیارت امام رضا (ع) و حضرت فاطمه معصومه (س) هم علاقه فراوانی داشت. جا دارد یک خاطرهای هم از زیارت حرم حضرت معصومه نقل کنم. یک بار وقتی به زیارت حرم حضرت معصومه رفتیم، موقع پیاده شدن از ماشین، پایش پیچ خورد و به سختی راه میرفت. وقتی میخواستیم وارد حرم شویم، اجازه نداد او را با ویلچر حمل کنیم و گفت نشستنم روی ویلچر بیاحترامی به ساحت حضرت معصومه است.
به همین خاطر خودش را از در ورودی حرم با حالت لنگانلنگان به داخل رساند و زیارت کرد. عشق و علاقه آرمان به اهل بیت (ع) از دوره کودکیاش آغاز شد و تا شهادتش هم ادامه داشت. پس اینطور نبود که یک دفعه به چنین چیزی برسد. همین مساله هم باعث صلابت و ایستادگیاش روی اعتقاداتی بود که داشت. آرمان در کنار محبتی که به اهل بیت (ع) داشت، به شهدا هم علاقه زیادی داشت. همیشه به زیارت قبور شهدا میرفت. به بهشت زهرا که میرفتیم، ما را به قطعه ۵۰ شهدا میبرد. خیلی از شهدایی که حتی من نمیشناختم را به ما معرفی میکرد. در قطعه ۵۰ گلزار شهدا جایگاهی بود که آرمان همیشه آنجا نماز میخواند. یک ماه قبل از شهادتش بود که با یکی از دوستانش به آنجا رفته بودند. به دوستش گفته بود کاش من هم شهید شوم و اینجا دفنم کنند.
پس از شهادتش، چون مکانهای متعددی از جمله حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و گلزار شهدای تهران معرفی شده بود، نمیدانستیم آرمان را کجا به خاک بسپاریم تا اینکه تصمیم بر این شد آرمان در قطعه ۵۰ گلزار شهدا به خاک سپرده شود. وقتی برای تشییع و تدفین به گلزار شهدا رفتیم، دیدم محل دفن آرمان دقیقا همان مکانی است که آنجا نماز میخواند. این در حالی بود که ما تا آن زمان از علاقه آرمان مبنی بر دفن در آنجا اطلاعی نداشتیم. آرمان دقیقا همان جایی که میخواست دفن شد. شهید سلیمانی یک جمله معروفی دارد که میگوید شرط شهید شدن، شهید بودن است. با این مقدمه میگویم که آرمان پاک زندگی کرد و مصداق واقعی این جمله حاج قاسم بود. زندگی آرمان و رفتاری که داشت، مصداق بارز زندگی شهدایی بود. نسبت به افراد کوچکتر از خودش متواضع بود و نسبت به بزرگترها هم ادب را رعایت میکرد. این موضوعی است که مردم محل و شاگردان مدرسه آیتالله مجتهدی میتوانند به آن شهادت بدهند. جالب است بدانید که آرمان در حوزه آیتالله مجتهدی شاگرد داشت.
در مسجد امام علی محله نیز در حلقههایی تحت عنوان ثقلین، علوم قرآنی به کودکان درس میداد. آرمان اهل نماز شب بود و یک بار در صحن شیخ بهایی حرم امام رضا (ع) وقتی یکی از رفقایش هنگام اقامه نماز شب از او عکس میگیرد، موجب ناراحتی آرمان میشود و آرمان از دوستش میخواهد عکس را پاک کند. دوستش مخالفت میکند و در نهایت آرمان میگوید تا وقتی شهید نشدم، این عکس را نکن. دقیقا یک هفته بعد از شهادتش عکس منتشر شد.
رابطه آرمان با ورزش چطور بود؟
در کنار تمام مواردی که گفتم، آرمان به ورزش هم علاقه زیادی داشت. معتقد بود آدم هم فکری و هم جسمی باید رشد کند و به همین خاطر ورزش کشتی و شنا را دنبال میکرد. حتی در رشته شنا مدال قهرمانی دارد. جالب است بدانید که به مکعب روبیک هم علاقه و در درست کردن آن مهارت داشت. چند وقت قبل بود که ۵۰ نفر از روبیکبازها در برج میلاد تصویر آرمان را با ۶ هزار مکعب روبیک درست کردند. نکته جالبی که وجود داشت این بود که عوامل این کار اطلاعی از علاقه و مهارت آرمان در روبیک نداشتند. اول قرار بود با گل این کار را انجام دهند، اما موفق نشده بودند. بعد تصمیم گرفتند با مکعب روبیک این کار را انجام دهند و در نهایت تصویر آرمان را طراحی کردند. بعد هم به صورت نمادین، برای جایگذاری آخرین روبیک، از مکعب روبیک خود آرمان استفاده کردند.
برسیم به شهادت آرمان. عدهای اراذل که فریاد زندگی میدادند، آرمان را دزدیدند، دوره کردند و به شکنجهاش پرداختند. صحنههایی که رقم خورد و منتشر شد، قلب هر انسان باوجدانی را به درد آورد. شما چگونه از مجروحیت آرمان مطلع شدید؟
صبح روز حادثه خودم آرمان را به حوزه آیتالله مجتهدی در منطقه بازار تهران رساندم. در ساعات پایانی شب بود که از بیمارستان با من تماس گرفتند و خبر مجروحیت آرمان را دادند. کد ملیاش را از من خواستند، نتوانستم جواب دهم، سنش را از من پرسیدند که فقط توانستم بگویم متولد ۸۰ است. پس از این تماس، هر طور شده خودم را به بیمارستان صارم رساندم. مجروح بود و جراحات اصلی در قسمت سرش بود. کارهای اولیه درمانی را در بیمارستان صارم انجام داده بودند، اما کافی نبود. به همین خاطر سریع آرمان را برای ادامه کارهای درمانی به بیمارستان بقیهالله منتقل کردند. من هم در آمبولانس تا بیمارستان پسرم را همراهی کردم. زمان از دستم در رفته بود و وقتی به خودم آمدم، شب از نیمه گذشته بود و ساعت به سمت صبح پیش میرفت. در بیمارستان بقیهالله کارهای درمانی، از جمله سیتیاسکن را انجام دادند و مشغول شدند، اما بیفایده بود. صبح پنجشنبه بود که دکتر به من گفت وضعیت آرمان خوب نیست و فقط باید منتظر بمانیم که ضریب هوشیاش تکانی بخورد تا بتوانیم کاری انجام دهیم، اما ضریب هوشی آرمان با کمک دستگاهها هم تکانی نمیخورد. آرمان روز پنجشنبه در بیمارستان بقیهالله بستری شد و صبح جمعه به شهادت رسید. آرمان در حقیقت دیگر جانی نداشت و صرفا در بیمارستان هم با دستگاه نفس میکشید. آرمان را به وضع بدی شکنجه کردند و به شهادت رساندند. نیاز نیست من بگویم. همه چیز در فیلمهایی که منتشر شد، مشخص است.
نحوه شکنجه و شهادت آرمان تأثیر زیادی بر جامعه گذاشت. برداشت شما چیست؟
فیلمهایی که از لحظات شکنجه آرمان منتشر شد، مردم را تحت تاثیر قرار داد. حتی در برخی موارد، افرادی که در خارج از کشور زندگی میکردند با دیدن تصاویر شکنجه آرمان متاثر و متحول شدند. فقط در یک مورد خانمی که در انگلیس زندگی میکرد با دیدن تصاویر شکنجه آرمان به ایران آمده و خودش را به مراسم تشییع آرمان رساند. خانم دیگری بود که در هلند ساکن بود و میگفت پس از دیدن فیلمهای مربوط به شکنجه آرمان، متحول شده است. خیلی از دانشجوها هم چه پسر و چه دختر با دیدن این تصاویر متحول شدند.
آرمان پای اعتقاداتش ایستاد و این بحث مهمی است. این راز عزت، محبوبیت و سربلندی آرمان است که مردم را هم متاثر کرد. به نظر شما چه چیزی باعث میشود آرمان در آن لحظات شکنجه پای اعتقاداتش بایستد و-العیاذ بالله- توهینی به رهبر انقلاب نکند؟
اعتقادات آرمان راسخ بود و برحسب اعتقاداتش پیش میرفت. شاید آرمان میتوانست تغییر کند و مسیر خود را تغییر دهد، اما اعتقاد آرمان راسخ بود و در این مسیر ماند. آرمان هیچ زمانی زیر بار حرف زور نمیرفت و نرفت. بهخاطر اعتقادات محکمش در آن لحظات شکنجه هم ایستادگی کرد. کتک خورد، شکنجه شد، نه شکنجه عادی و فقط یک بار، آرمان ۲ مرتبه در ۲ مکان مختلف و به فاصله چند ساعت از یکدیگر شکنجه شد. در شکنجههای دوم بود که ضربات ناجوانمردانه به سر و بدنش زدند، اما آرمان کوتاه نیامد و ایستادگی کرد تا اینکه او را نیمهجان رها کردند. به قدری آرمان را شکنجه کرده بودند که ضریب هوشیاش به ۳ رسیده بود.
[وقتی صحبت از شکنجه وحشیانه شهید علیوردی توسط آشوبطلبان زن، زندگی، آزادی به میان آمد، پدربزرگ آرمان هم وارد بحث شد:]«آرمان را بد شکنجه کردند. او را برهنه کردند. با لگد به سر و بدنش کوبیدند. به آرمان چاقو و قمه زدند. فقط به این خاطر که میگفتند به رهبر انقلاب توهین کن، اما او پای اعتقادات خودش ایستاد. به آنها گفته بود مرا بکشید هم به آقا توهین نمیکنم. به قدری با آجر به سرش ضربه زده بودند که جمجمه و استخوان سرش خرد شده بود و با اشاره دست، فرومیرفت. اگر تیر خلاص به آرمان میزدند بهتر بود تا اینکه اینطور او را شکنجه کنند».
اگر نکتهای مانده بفرمایید؟
آرمان نقصی نداشت. نه اینکه هیچ نقصی نداشته باشد، منظورم این است که به نسبت سنی که داشت، خوب بود. هدفش این بود که برای مردم کار کند. بعد در چنین شرایطی یک سری آمدند و با شعار زن، زندگی، آزادی او را شکنجه کردند. تنها چیزی که از او گیر آورده بودند کولهاش بود و تنها چیزی که در کولهاش بود قرآن بود. یک جوان ۲۱-۲۰ ساله را چندین نفر شکنجه کردند. حالا بگوییم بار اول که او را زدند، آرمان زخمی نبود و میتوانست شکنجهها را تحمل کند، اما بار دوم او را درحالی که نیمهجان بود با ضربات مهلک شکنجه کردند. قضاوت با خود مردم است و مردم هم قضاوت کردند. چنانکه با دیدن این فیلمها خیلیها متحول شدند و برگشتند. حالا یک سال از شهادت آرمان میگذرد، اما ارادتها به آرمان کم نشده است. در این روزها مراسمهای متعددی برای سالروز شهادتش برگزار میشود؛ مراسمهایی که مردمی هستند. خیلی از شهرستانها هم از ما دعوت میکنند که در این مراسمهای مردمی حضور داشته باشیم.