همایون خرم؛ هنرمندی خوشذوق و مردمدار بود. اغلب از او به نیکی یاد میشود. خانهاش پشت پارک ساعیست و هنوز درش به روی علاقمندان باز است... هرگز در بستر بیماری نیفتاد و به یکباره رفت. قبل از اینکه از دستش بدهیم زندگینامهاش را نوشت تا سندی برای آیندگان باشد.
به گزارش مرور نیوز، 28 دیماه سالروز درگذشت همایون خرم است، مادرش عاشق موسیقی اصیل ایرانی و به ویژه دستگاه همایون بود، به همین خاطر نامش را همایون نهاد. خرم در سن ۱۰–۱۱ سالگی به مکتب استاد صبا راه یافت و چند سال بعد به عنوان نوازندهٔ ۱۴ ساله، در رادیو به تنهایی به اجرا پرداخت. بعدها در بسیاری از برنامههای موسیقی رادیو، خصوصاً در برنامه گلها بهعنوان آهنگساز، تکنواز ویولن و رهبر ارکستر آثاری ارزشمند ارائه داد.
هرگز هنرش بر خانواده اش ارجح نبود
همسر همایون خرم از همسرداریاش میگوید و اینکه همسرش خوش اخلاق بود. میگوید به تربیت بچهها و نحوه رفتار با آنها حساس بود و به کوچکترین اخمها اعتراض میکرد. میگوید هیچوقت احساس نکردم با یک هنرمند زندگی میکنم چراکه خانه و خانواده برایش خیلی مهم بودند (صفتی که در بیشتر شاغلان این رشته دیده نمیشود). ما هم هرگز این حس را که هنرش از خانواده برای او مهمتر است در او و رفتارش ندیدیم.
وقتی از خرم یاد میکند؛ شور و عشق در صدایش و در نگاهش بارقه میزند. میگوید اصلا دوست ندارم درباره مرگش صحبت کنم. میگوید همایون آنقدر به فرزندانمان اهمیت میداد که من نگران مرگ خودم نبودم. همیشه با او میگفتم اگر بمیرم خیالم راحت است چون از پسِ تربیتِ بچهها برمیایی.
میگوید: همایون هیچوقت اعتقاد نداشت که از موسیقی پول دربیاورد. هنر را فقط برای هنر میخواست برای همین هم از رشتهی درسیاش؛ مهندسی برق؛ معاش را تامین میکرد.
میگوید: همایون علاقه داشت هاله (دختر همایون خرم) در خارج از کشور تحصیل کند برای همین هم او را به فرانسه فرستادند تا مامایی بخواند.
میگوید: همایون میگفت اگر هاله موفق نشود مامایی را تمام کند؛ دستکم دو زبان میداند. اما تکلیف پسرها جدا بود. سختگیری برای آنها ممکن بود. میگفت باید تا مقطع کارشناسی درس بخوانند بعد اگر دوست داشتند آنها را به خارج میفرستم تا درسشان را کامل کنند. رضا را به آلمان هم فرستاد اما رضا آلمان را دوست نداشت.
خرم به خانه ابوالحسن خان صبا میرود
همایون خرم نزد مردان بزرگی تلمذ کرده و با آنها روزها را به شب و شبها را به صبح رسانده بود. یکی از آنها ابوالحسن صبا بود. اینکه اولین بار چگونه نزد او رفته؛ داستانی شنیدنی دارد. خودش این داستان را اینطور روایت میکند: اولین دیدار من با استاد صبا به همراه خانم فرح رکنی بود که بعدها همسر آقای ابوالحسن ورزی، شاعر گرانقدر معاصر شدند. ایشان با خواهر بزرگتر من دوست بودند. وقتی خانم فرح رکنی به خانه ما آمد، دید که من دارم یکی از تصنیفهای آن زمان را با همان ساز اسباببازی میزنم و همان روز به مادرم گفت که به نظر من؛ همایون استعداد موسیقی خوبی دارد و حیف است که استفاده نکند. مادر من از این حرف خیلی استقبال کرد ولی گفت نمیدانم چه کار کنم. ایشان در آن زمان شاگرد استاد صبا بودند و پیشنهاد کردند که من هم به کلاسهای استاد بروم که اتفاقا خیلی هم به منزل ما نزدیک بود. اینجاست که به یاد این بیت از مولانا میافتم که میگوید: "از سبب سازیش من سوداییام/ وز سبب سوزیش سوفسطاییام"
دو روز بعد من پیشِ استاد صبا بودم. خانم رکنی به ایشان گفتند: همایون استعداد زیادی در موسیقی دارد و میخواهد ویلن یاد بگیرد. صبا هم مرا صدا کرد و گفت: دستت را ببینم باباجون!...
البته از همان اول تا آخرین روزهایی که خدمتشان میرسیدم با همین لفظ «بابا جون» صدایم میکرد. حتی آن وقتها که ویلن یک و تکنواز ارکسترش شده بودم.
وقتی صبا دستهایم را دید تا بررسی کند انگشتانم آمادگی نواختن ویلن را دارند یا نه؛ آدرسِ یک مغازه ویلنفروشی در خیابان بهارستان را داد. من هم رفتم و یک ویلن خریدم. یک ویلن چهار چهارم. چون آن زمان ویلنی که با ابعاد استاندارد مخصوص بچهها باشد، وجود نداشت. یادم هست که وقتی ویلن را زیر چانهام میگذاشتم؛ تناسب ویلن با قد کوچک من، طوری بود که یک مثلث قائمالزاویه متساویالساقین را تشکیل میداد... بعد از آن کلاسهای استاد صبا با من آغاز شد.
حسرت قطعهای برای ابوالحسن خان صبا
خرم خاطرات زیادی از صبا دارد. بخشی از این خاطرات به رابطه شاعران با معملش بازمیگردد. مثلا میگوید: رابطه استاد صبا با استاد شهریار خیلی خوب بود. میتوان گفت رفیق گرمابه و گلستان بودند. شهریار چند شعر برای صبا گفته یکی شعریست که میگوید: "بزن که سوز دل من به ساز میگویی/ ز ساز دل چه شنیدی که بازمیگویی"
این شعر را هم در سوگ صبا گفته است:
عمر دنیا به سر آمد که صبا میمیرد/ ورنه آتشکده عشق کجا میمیرد
صبر کردم به همه داغ عزیزان یارب/ این صبوری نتوانم که صبا میمیرد
به غمانگیزترین نوحه بنالی ای دل/ که دلانگیزترین نغمهسرا میمیرد
و آخر هم اشاره میکند که:
شهریارا نه صبا مرده، خدا را بس کن/ آنکه شد زنده جاوید کجا میمیرد؟
خرم میگوید: همیشه دو افسوس بزرگ دارم؛ یکی اینکه زمانی که استاد صبا فوت کردند من در سد کرج؛ مشغول کار بودم. دیگر اینکه هنوز نتوانستهام قطعهای در رثای استاد بسازم که درخورش باشد. البته دو سال است که دارم روی این موضوع فکر میکنم و امیدوارم روزی برسد که بتوانم قطعهای درخور استاد گرانقدرم، صبای موسیقی ایرانی بسازم.
همایون شجریان گزینه مهم برای خواندن آثار بهجا مانده از خرم
رضا (پسر همایون خرم) که این روزها در گیر و دار جشنواره نوای خرم بوده و سومین سال این مراسم را پرشور برگزار کرده است؛ میگوید: برای دوره سوم بیش از هزار نفر شرکتکننده داشتیم و استعداد بچههای 12 تا 15 سال بینظیر است. هدفمان آشنایی بچهها با آثار آهنگسازان بزرگ است. دلمان میخواهد بچهها سر شوق بیایند و درباره این آثار تحقیق کنند، هرچند انتظار نداریم همه آنها روحالله خالقی شوند یا همایون خرم... اما همین آشنایی میتواند یک تلنگر برای جهش موسیقی باشد.
رضا درباره آثار منتشر نشده پدرش میگوید که بسیار زیاد هستند: نزدیک به 15 سی دی منتشر نشده تکنوازی از پدرم بهجا مانده. مجموعهای از تصانیف ایشان هم مانده که برای انتشارشان به مشکلی سخت برخوردهایم. پدرم این آثار را برای صدای زیر نوشته و ما میخواهیم تا جایی که به روح اثر لطمه نخورد؛ به محتوا وفادار باشیم. الان هم مشغول رایزنی با چند خواننده هستیم. یکی از گزینههای مهممان باتوجه به حجم صدا برای خواندن این آثار؛ همایون شجریان است.
یک قرن خاطره بازی با آهنگهای همایون خرم
هنوز هم ایران دوست دارد "تو ای پری کجایاش" را بخواند. هنوز پدران و مادران ما؛ دخترها و پسرهای ما با قطعه زیبای تو ای پری کجایی دمخور هستند. 50 سالهها هم میخوانند: ساغرم شکست ای ساقی!/ رفتهام ز دست ای ساقی!/ در میان توفان/بر موج غم نشسته منم/در زورق شکسته منم...
شاید دهه هفتادیها اسم همایون خرم را نشناسند اما با "امشب در سر شوری دارم/ امشب در دل نوری دارم/ باز امشب در اوج آسمانم/ رازی باشد با ستارگانم..." به خوبی آشنایند ولو آهنگسازش را نشناسند.
یک هنرمند چگونه میتواند برای همه نسلها ماندگار شود و در خاطرهها جان داشته باشد. دلایلش در زمان حیاتش از او پرسیده بودم؛ و گفته بود: چیزی که یک اثر موسیقایی را ماندگار میکند، چند عامل است که مهمترین آنها این است که به وجود آورنده اثر باید در موسیقی ایرانی از مرحله یادگیری گذشته و به معرفت و عمق قضیه رسیده باشد. باید همه اجزای موسیقی اعم از دستگاهها و ردیفها را یاد گرفته باشد که مجموعهای از یادگیریها در موسیقی میشود. زمانی که به مرحله معنا برسد، عشق پدید میآید و نسبت به عالم موسیقی عشق پیدا میکند...
همایون در زمان حیاتش ارتباط بسیار خوبی با جوانان داشت. اعتقاد داشت که آهنگساز نباید با تعصب به جوانانی که موسیقی ایرانی را یکنواخت مینامند، جواب دهد. درعوض باید کنکاش کند که چرا این موسیقی برای آنها کسلکننده و یکنواخت است.
بدون تعارف میگفت: وقتی به موسیقی خودمان گوش میدهم، به این نتیجه میرسم که واقعا توجهی به موسیقی ما نشده. باید ساختمانهای جدیدی برای این موسیقی ساخت اگر به زیربنای این موسیقی توجه لازم را نکنیم، هرچه ساخته شود، یکنواخت و تکراری میشود.
او از معدود سنتیکارانی است که هیچ مخالفتی با موسیقی پاپ نداشت و هیچ موسیقیای را تکذیب نمیکرد. به اعتقاد خرم؛ نوعی تحرک در این نوع موسیقی وجود دارد و جوانان به این تحرک نیاز دارند. نحوه بیان باید جالب و زیبا باشد و اگر نحوه بیان زیبا و از ساختاری خوب برخوردار باشد، بسیار موثر است، درحالیکه من خودم عاشق سهگاه، چهارگاه و بیات ترک هستم، اعتقاد دارم اگر موسیقی اصیل دارای ساختاری بد باشد، از موسیقی پاپ بدتر نیست؛ بنابراین اگر رعایت شود، همه انواع موسیقی میتوانند یک نوع نیاز را برطرف کنند.
بیشتر از آنکه هنرمند باشد، پدری مهربان بود
هاله (دختر خرم) میگوید: پدرمان هیچوقت نگذاشت به داشتناش مغرور شویم. بیشتر از آنکه هنرمند باشد و ما آن وجه از شخصیت او را ببنیم؛ برایمان پدر بود. مردمدار بود و باهوش. میهماننواز بود. وقتی با رفقایش مثل بیژن ترقی، تورج نگهبان و دیگران جمع میشدند منزل ما؛ انگار تمام وجودشان و رفاقتهایشان در موسیقی ذوب میشد و نتیجه این ذوق هم خلق آثار ماندگار بود.
او که حالا ماما شده؛ میگوید: پدرم از اینکه در این رشته قبول شدم بسیار خوشحال بود. با اینکه مدتی پیانو را دنبال کردم اما آن را ادامه ندادم.
هاله که شباهت زیادی به پدر دارد؛ از اینکه فرزند خرم است؛ ابراز خوشحالی میکند. میگوید: تمام آثار پدرم را به یک اندازه دوست دارم.
ساز خرم در مقایسه با هم دوره هایش
ساز همایون خرم؛ پرصلابت، سنگین و عاری از هر نوع خودنماییست. گرچه در شیریننوازی، خرم را نمیتوان با پرویز یاحقی و حبیبالله بدیعی همتراز دانست، با این حال تواناییاش در آفرینش آنی ملودیهای جاندار و جذاب، بافت تکنوازیهای او را به مراتب از کارهای دیگران خوشساختتر و پرمایهتر میسازد. از این بابت خرم و علی تجویدی را میتوان در یک گروه قرار داد چون قابلیت آهنگسازی این دو بر نوازندگیشان چیره بود، درست عکس آنچه درمورد بدیعی و یاحقی میتوان گفت. خرم بنیادهای علمی آهنگسازی را آموخته و بر آنها تسلط داشت. هارمونی را با فریدون فرزانه و با شیوه "سارلی" فراگرفته و در سازبندی از کورساکف متأثر بود. خوشسلیقگی و نوآوریهای خرم در تنظیم کارهایش جداً شنیدنی است. شیوه تقسیم ملودی و همراهی سازها نزد خرم بسیار حساب شده و پرداخت کار بینقص است.
بخش گستردهای از آثار خرم حافظه موسیقایی حداقل سه نسل از ایرانیان را در سیطره خود دارد. دشوار میشود کسی را یافت که نتواند ترانه "امشب در سر شوری دارم" را زمزمه کند. گرچه باید تأکید کرد که اعتبار خرم هرگز در ترانههای ساده و همهپسندش خلاصه نمیشد و نمیشود. کارهای ارکستری او که غالباً جملهبندیهایی مرکب و پیچیده توأم با ضربآهنگهای بسیار متنوع دارد؛ نمونههای سمفونیگونهای از موسیقی ایرانی به دست میدهند که کمتر آهنگسازی یارای برابری با آنها را داشته.
خرم با تواناترین و حرفهایترین خوانندگان دوران دو دهه طلایی موسیقی ایران همکاری داشته: حسین قوامی، الهه، مرضیه، گلوریا روحانی، دلکش، شجریان، گلپا و ایرج. نباید از یاد برد که پروین زهرایی منفرد تا چندین سال خواننده انحصاری آثار خرم محسوب میشد. سنگینی و بیپیرایگی صدای پروین قرینه سنگینی و بیپیرایگی ساز و نغمه خرم بود. علیرغم آن که برخی از کارهای خرم با صدای خوانندگان دیگر بازخوانی شده، مشکل میتوان گفت درخشش و ظرافت بازخوانیها به پای اجراهای گذشته میرسد. در بیش از سه دهه تدریس، جوانان بسیاری از محضر درس خرم بهرمند شدند که امروز امانتدار مکتب استاد خود هستند اما خرم در مصاحبهای با علی دهباشی؛ از مانی فرضی، پژمان پورزند و بابک شهرکی به عنوان زبدهترین شاگردان خود نام میبرد.