ماجرای حنابندون همسر مدافع حرم برای شوهرش
ساک را که چیدم برایش حنا درست کردم، گفتم: «حمید! من نمی دونم تو کی میری و چه موقعی عملیات داری. می خوام مثل بچه های جنگ که شب عملیات حنا میذاشتن، امشب برات حنابندون بگیرم.»
ساک را که چیدم برایش حنا درست کردم، گفتم: «حمید! من نمی دونم تو کی میری و چه موقعی عملیات داری. می خوام مثل بچه های جنگ که شب عملیات حنا میذاشتن، امشب برات حنابندون بگیرم.»