با وجود تاکید پزشکان بر زدن ماسک و رعایت فاصله گذاری های اجتماعی اما، به گفته وزیر بهداشت بیش از 60 درصد شهروندان هنوز اعتقادی به ماسک زدن ندارند که همین امر باعث شده تا روز به روز بر آمار مبتلایان و فوتی های کرونا افزوده شود. با این حال حتی شهروندانی که ماسک نمی زنند نیز برای خود توجیهاتی برای کارشان دارند که شاید در نوع خود هم شنیدنی است و هم بیانگر گوشه ای از واقعیت های حال و روز جامعه ما!
به گزارش مرور نیوز، " داداش این حرفها چرته.... اگر ما که از اولش ماکس نزدیم، از این به بعد هم نمی زنیم...." پوکی دوباره به قلیان می زند و ادامه می دهد : اصلا گیریم که کرونا هم گرفتیم ... چی می شه ... فوقش دو هفته می افتیم خونه دیگه!
اینها بخش های از صحبت های یکی از جوانان شرق تهران در قهوه خانه ای است که این روزها به صورت زیر زمینی فعالیت کرده و همچنان قلیان سرو می کند. اینجا همچنان دود حرف اول را می زند. روی میزها پر است از قلیان هایی که با طعم های مختلف. دوسیب آلبالو، پرتغال نعنا، هندوانه و .... فضای قهوه خانه هیچ تفاوتی با روزهای قبل از کرونا ندارد. گوش تا گوش آدم هایی نشسته اند که به تنها چیزی که فکر نمی کنند، کروناست. تنها تفاوت این روزهای قهوه خانه با ایام قبل از کرونا شاید این باشد که کرکره آن پایین است و مشتریان شناخته شده آن باید در بزنند تا بعد از شناسایی اشان از طریق دوربین، اجازه ورود پیدا کنند و درب بالا برود و داخل بشوند. در آن واحد حدود 50 نفر داخل یک فضای 50-60 متری هستند که دست هر کدامشان شلنگ قلیانی است و یا با بغل دستیشان مشغول صحبت هستند و یا سرشان در گوشی است و البته برخی نیز با هم در حال بازی مشترک اینترنتی با موبایل هایشان هستند.
اینجا نه خبری از رعایت فاصله های اجتماعی است و نه هیچ کس ماسکی بر صورت دارد. دوست مرد جوانی که به قول خودش اعتقادی به ماسک و کرونا ندارد شاید برای حمایت از رفیقش لبخندی معنا دار می زند و با لحنی به دوستش می گوید: پروتکل، مروتکل چیه ؟ خودشون نمی تونن بیماری رو کنترل کنن اونوقت از مردم انتظار دارن خودشون مریض نشن !" اینجوری که نمی شه ... همه اش از جیب مردم خرج می کنن" دست در یکی از جیب های شلوار لی رنگ و رو رفته اش می کند و تسبیح دانه درشتی را بیرون می آورد و مشغول بازی با مهره های آن می شود. تازه بحث داغ شده است. مرد میانسالی که برخلاف دو جوان قبلی چهره و لباسی موجه دارد از دو میز آن طرف تر توجیه دیگری را مطرح می کند : " آقا آخرش مرگه دیگه ... با پدرمون در اومده ... ما که ورشکسته شدیم... مغازه ابزار فروشی دارم ولی در این چند ماهه نتونستم اجاره ام رو بدم و تعطیلش کردم... اون وقت آقایون فقط شعار می دن که به کسب های آسیب دیده کمک می کنند... کی گفته ؟!"
این صحبت ها اما انگار داغ دل خیلی های دیگر را نیز تازه کرده است . چرا که حالا همگی سر در دلشان باز شده است. عاقله مرد دیگری که از چهره و سکناتش آشفتگی و پریشانی می بارد نیز در تایید حرف مرد میانسال دود قلیانش را بیرون می دهد و می گوید: کدوم حمایت ؟ من بعد از سالها رستوران داری مجبور شدم کار و کاسبی ام رو تعطیل کنم ... کل زندگیم دود شد و رفت هوا، بعدش وقتی رفتم تا مثلا از کمک های دولت استفاده کنم آنقدر سر دوندند که پشیون شدم... الان هم از زور فشار عصبی میام اینجا. اتفاقا خدا خدا می کنم زودتر نوبتم بشه و راحت بشم!" بحث لحظه به لحظه داغ تر می شود. اینجا نمادی از خودگریزی تعدادی از شهروندان ماست. شهروندانی که اکثرا از همه چیز بریده اند و کرونا را به سخره گرفته اند.
اتاقکی به نام اتوبوس
اتوبوس آزادی به یافت آباد مملو از مسافر است . اینجا هم تفاوتی را با روزهای قبل از کرونا احساس نمی کنید! تنها تفاوتش شاید این باشد که حدود نیمی از مسافران ماسک دارند. اینجا هم جواب مسافران بدون ماسک تقریبا مشابه بقیه است. زن میانسالی که کنار پیرزنی چادری نشسته در جواب این سوال که چرا ماسک نمی زنید ؟ می گوید: راستش را بخواهید خسته شده ام... چون تمام اطرافیان و دوستانی که به شدت موارد بهداشتی را رعایت می کردند، برعکس , به شدت مبتلا شده اند و حتی چند تایی از آنها نیز مرده اند...
نفسی تازه می کند و ادامه می دهد : اوایل ماسک می زدم و دستکش دست می کردم ولی واقعا خسته شدم... این بود که تصمیم گرفتم بی خیالش بشم...
زن مسن کنار دستی اش نگاه سنگینی به وی می کند و غر غر کنان و البته تقریبا زیر لب می گوید : خب مردم چه گناهی دارن؟
زن میانسال اما به تندی در جوابش می گوید: واقعا خوش به حالتون که هنوز امید به زندگی دارین! اگر اینطوری که می گن، همه جا اینقدر آلوده باشه، واقعا رعایت کردن موارد بهداشتی هم اثری نداره... چون کافیه دستتون به یه جای آلوده بخوره ...اون وقت همه چی تمومه. هر چقدر که مراعات کرده باشی دود می شه و می ره هوا!
جوان 26-27 ساله ای که از قسمت مردانه اتوبوس ایستاده و نظاره گر صحبت های این دو زن است و البته خودش هم ماسک نزده، به صورت ناخوداگاه به میان حرف های دو زن می پرد و می گوید: مگه نمی گن همه کرونا می گیریم، پس چرا باید اینهمه به خودمون سخت بگیریم وقتی دیر و زود داره ولی سوخت وسوز نداره!
پسر جوان دیگری که چند متر آنطرف تر و بین سایر مسافران به صورت سوسیسی ایستاده و برعکس بقیه ماسک دارد، آخرین جمله را می گوید تا بحث تمام شود . وی تقریبا با صدای فریاد گونه ای می گوید : این اتوبوس نمونه اش ... الان تو همین یه ذره جا ، بیشتر از 100 نفر مسافر حضور دارن... مگه نمی گفتن نمی ذارن هر کسی که ماسک نداره سوار نشه ؟ پس چی شد؟! عرضه نداشتن یکسری اتوبوس و واگن مترو اضافه کنن ، انوقت فقط می گن مردم باید رعایت کنن."
یک صف دیگر
تو صف نانوایی سنگکی حداقل 10-15 نفری ایستاده اند . چند نفری ماسک زده اند و چند نفری هم بدون ماسک هستند. پسر جوانی 17-18 ساله به صف اضافه می شود که اتفاقا ماسک هم نزده است. دختر جوانی که قبل از وی در صف ایستاده و آخرین نفر محسوب می شده و برخلاف خیلی ها دو ماسک روی هم زده است نگاه غضبناکی به پسر جوان می اندازد و غرلند کنان می گوید: آقا چرا ماسک نمی زنید ؟ مگه ما چه گناهی کردیم که باید جور بی احتیاطی شما رو بدیم؟
مرد جوان در جواب ، بی خیال از حرفهای دختر خیلی راحت و ریلکس می گوید: ناراحتی نیا بیرون... مگه نگفتن نیاین بیرون؟
دختر که حرصش گرفته به تندی جواب می دهد: مگه شهر مال شماست؟ همه حق دارن توش رفت و آمد کنن. منتهی با کسانیکه تخلف می کنن باید برخورد بشه.
و باز مرد جوان است که در پاسخ به دختر و اینبار با لحنی تندتر از قبل جواب می دهد: چی می گی خانم ؟! مثل اینکه شما وضعت خیلی خوبه که دوتا دوتا ماسک می زنی و میای بیرون و الکل تو دستته... آدم بمیره بهتره از این وضعیته ، دلار 30 تومن ، پراید 120 میلیونی ، گوشت 100 تومنی ؛ ماسک 3 تومنی ... آخه خداییش این زندگیه که ماها می کنیم...؟
مرد دیگری که چند نفر جلوتر ایستاده و ماسکی بر صورت دارد وارد گفتگوی دونفره اشان می شود و می گوید: نه والله ... ولی چاره چیه؟ اگر این رو هم رعایت نکنیم ، فردا اگر کرونا بگیریم پول دوا درمونش رو داریم؟ نه... کی می تونه چند ده میلیون بدهد برای چند شب بستری شدن؟ تازه اگر شانس بیاری و تخت خالی تو یه بیمارستان گیرت بیاد! البته من خودم بیشتر به خاطر پدر و مادر پیرم که با من زندگی می کنن ماسک می زنم وگرنه....
اینها تنها گوشه ای از صحبتها و استدلال های این روزهای مردم برای ماسک زدن یا نزدن در مکان های عمومی است. از مردمی که امیدی به زندگی ندارند و به قول خودشان ، فقط زنده اند و هر روز هم آمارشان بیشتر و بیشتر می شود – تا شهروندانانی که هنوز از ترس ابتلا و شاید به خاطر خانواده و فرزندان و یا والدین مسنشان ؛ ماسک می زنند. روایتی ناتمام از ماسک های شهر ما، تهران.