منابع رسمی امسال اعلام کرده اند که آمار حوادث چهارشنبه سوری امسال بسیار بیشتر از سالهای قبل بوده است. آنهم در شرایطی که انتظار می رفت با توجه به شدت گرفتن کرونا و همچنین هشدارهای مسئولان برای جلوگیری از تردد و تجمع در سطح شهر، امسال این مراسم باستانی با شدت و قوت کمتری برپا شود.
به گزارش مرور نیوز، چهارشنبه سوری امسال یکبار دیگر نشان داد که مردم، چندان توجهی به پیام ها و هشدارهای مسئولان ندارند. تهدیدهایی که حتی ممکن است به قیمت جانشان تمام شود. بسیاری از کارشناسان بر این باورند که ریشه این نافرمانی ها به برخی از ناهنجاری های اجتماعی و جامعه شناسی که به ارتباط بین دولت و شهروندان مربوط است بر می گردد. ارتباطی که ریشه آن علی القاعده باید برپایه "اعتماد" باشد اما.... به همین بهانه و برای ریشه یابی علل این نافرمانی ها، گفتگویی با اردشیر گراوند، جامعه شناس و پژوهشگراجتماعی انجام داده ایم که در زیر می خوانید:
بنا براعلام رسمی مسئولان، گویا آمار مصدومان حوادث مرتبط با چهارشنبه سوری در سال ۹۹ چندین برابر سال گذشته و سالهای قبل بوده است. این در حالی است که انتظار می رفت با توجه به وضعیت خطرناک کرونا و همچنین هشدارهای فراوانی که داده شده بود، شهروندان، کمتر سراغ آتش بازی و بمب های دستی و... بروند! از لحاظ جامعه شناسی تصور می کنید دلیل این نافرمانی مردم نسبت به هشداری های مسئولان چیست؟
یکی از مهمترین دلایل اقتدار هر مملکتی در سرمایه های اجتماعی اش خلاصه می شود. یکی از این شاخصه های سرمایه های اجتماعی نیز، گوش دادن به حرف و هشدارهای مدیران ارشد در هر جامعه ای است. وقتیکه مردم از این قاعده تمرد می کنند، این خیلی خطرناک است. مثلا وقتیکه مسولان می گویند مرغ کم بخرید مردم برای خرید مرغ صف می بندند. یا وقتیکه می گویند مردم کمتر سفر کنند، جاده ها پر می شوند از خودروهایی مسافران! در واقع سرپیچی از اوامر دستگاه های دولتی و نظارتی در زمانیکه سرمایه های اجتماعی به خطر می افتاند، رفتارهایی طبیعی است. درست مثل اینکه فرزند شما از دستتان ناراحت و عصبانی باشد و وقتیکه نتواند از فرامین شما سرپیچی کند، به صورت پنهان مخالفتش را به انحا مختلف نشان می دهد.
یعنی تنها دلیل این سرپیچی ها همین است؟
مسلما خیر. عوامل دیگری هم وجود دارند. مثل اینکه مردم واقعا از یکسال محدودیت و در خانه ماندن به سطوح آمده اند. برای همین ترجیح می دهند از فرصت استفاده کنند و چند تا ترقه بزنند و آتشی روشن کنند و از روی آن بپرند و شادی کنند تا شاید حصارهای بسته یکسالهشان را کمی فراموش کنند. در واقع اینها یکسری رفتارهای انفعالی از سوی مردمی است که تحت فشارهای رفتاری و روانی هستند.
خب برای ترمیم این سرمایه های اجتماعی چه باید کرد؟
مسلما تخریب آن یک فرآیند طولانی است . یعنی نمی شود رویه ای که طی ۳۰-۴۰ سال ایجاد شده را در عرض چند ماه تغییر داد. اما به شخصه معتقدم که با یکسری ترفندها و اقدامات بنیادین، این سرمایه های اجتماعی خدشه دار شده را ترمیم کرد.
اگر بخواهیم به شکل کاربردی به مساله نگاه کنیم، این سوال مطرح می شود که اصولا چه اقداماتی باید انجام گیرد تا این سرمایه های اجتماعی ترمیم شود؟
شاید اولین گام تلاش برای بهبود معیشت مردم از سوی دولت باشد. در کنار آن باید مطالبات بنیادین مردم مطابق با شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه ، "دیده " شود. یکی دیگر از اقدامات دیگر می تواند این باشد که باید یکسری از رفتارها و شیوه های مدیریتی را اصلاح کنیم. یکی از این اقدامات احترام به حریم خصوصی شهروندان است. مثلا گیر دادن ها به مردم در داخل ماشین یا سایر موارد مشابه که مصداقی از حریم های خصوصی هستند، باید اصلاح شود. اصولا باید دید مردم کجای این تصمیم گیری ها هستند؟
ولی به اعتقاد بسیاری از جامعه شناسان و روانشناسان امروز به خاطر عدم رعایت همین نکات که شما از آنها به عنوان سرمایه های اجتماعی یاد می کنید، اصالت و فرهنگ باستانی و کهن ما، در حال تخریب است و هر روز کمرنگ تر از گذشته می شود. شما با این نظریه موافقید؟
متاسفانه درست است. گرچه این کمرنگ شدن اصالت و فرهنگ نیز دلایلی دارد که در نوع خود قابل تامل است.
و این دلایل چیست؟
یکی از این موارد به مهاجرت درونی کشور بر می گردد که تابعی از باسوادی و تحصیل کردگی خیلی از عناصر سنتی جامعه است. به عبارتی به خاطر تغییر سطح سواد و تحصیلات مردم جامعه، بسیاری از عناصر سنتی جامعه یا سست یا جابجا شده است یا به هر تعبیری آنها را از اقتدار می اندازد.
دومین عامل ارتباطات و گسترش فضای مجازی است که باعث می شود تا سنت ها و فرهنگ کهن ما اندک اندک کمرنگ و کمرنگ تر شود.
سومین عامل نیز، شاخصه مهاجرت واقعی است. یعنی به خاطر مهاجرت های فراوانی که در کشور و در برهه کنونی رخ می دهد، خانواده ها وارد فضاهای جدیدی می شود که فرهنگ و آداب و رسوم خاصی را دارند. همین مساله نیز باعث می شود تا با هجوم چنین جمعیتی، عناصر فرهنگی آن قوم نیز تحت تاثیر فرهنگ افراد تازه وارد قرار گیرد. از سویی دیگر پیوستگی برخی از عناصری که به دولت و حکمرانی مرتبط هستند باعث می شود تا اگر اشتباهی از سوی یک مامورانتظامی، دینی یا فرهنگی رخ بدهد، مردم آن را از چشم حاکمیت ببینند و همین باعث خدشه دار شدن چهره دولت و حتی دین و فرهنگ شود.
در اینجا این سوال مطرح می شود که در چنین شرایطی پس مردم باید چگونه انرژی خودشان را تخلیه کنند؟
پاسخ این سوال را باید مسئولان حوزه فرهنگ و اوقات فراغت بدهند. تخصص من در این حوزه نیست. یعنی نمی دانم چگونه باید اوقات فراغت مردم را به شکلی منطقی پر کرد. ولی طبیعتا، مشکلات اقتصادی و فشارهای ناشی از آن، باعث شده تا بسیاری از تفریحات و سرگرمی ها و مسایل فرهنگی، از سبد زندگی شهروندان حذف شود. به عنوان مثال دیگرکمتر کسی تمایلی به خرید کتاب دارد، چون اصولا پولی برای خرید کتاب باقی نمی ماند، یا دیگر پول چندانی برای ورزش و سینما و شهر بازی و مسافرت و... باقی نمی ماند. در چنین شرایطی، بدیهی است که مشکلات روحی و روانی در خانواده ها با رشدی تصاعدی مواجه خواهد شد. خب از چنین جامعه ای چگونه می توان انتظار شاد بودن را داشت؟! افسردگی و خمودگی شاید شایع ترین و طبیعی ترین عارضه چنین جامعه ای باشد.