نخستین حادثه ساعت دو بعد از ظهر روز چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ماه اتفاق افتاد. آن روز تلفن قاضی موسی رضا زاده بازپرس جنایی تهران به صدا در آمد و افسر پلیس گزارش قتل زنی جوان را به وی اعلام کرد.
به گزارش مرور نیوز، تحقیقات در این پرونده آغاز و به دستگیری قاتل یک زن منجر شد. اما این جنایت چطور رخ داد؟
اختلاف ۷۰ میلیون تومانی
نخستین حادثه ساعت دو بعد از ظهر روز چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ماه اتفاق افتاد. آن روز تلفن قاضی موسی رضا زاده بازپرس جنایی تهران به صدا در آمد و افسر پلیس گزارش قتل زنی جوان را به وی اعلام کرد.
دقایقی از این تماس می گذشت که تیم جنایی در محل حادثه که یک تالار عروسی واقع در شرق تهران بود، حضور یافت و با جسد زن جوان در اتاقکی که محل اسکان یکی از کارگران تالار بود، مواجه شد.
زن جوان حدود ۴۰ سال سن داشت که بر اثر اصابت ضربه های جسم سخت به سرش جان باخته بود.
در ادامه تحقیقات مشخص شد ، عامل جنایت کسی جز کارگری که در تالار کار می کرده نیست.
او پس از قتل فراری شده بود که نام وی در لیست افراد تحت تعقیب قرار گرفت.
کارآگاهان جنایی خیلی زود موفق شدند با اقدامات اطلاعاتی و پلیس، ردپای مظنون را در خانه خواهرش در جنوب تهران به دست آورند.
او یک ساعت پس از کشف جسد دستگیر شد و هرچند در ابتدا منکر قتل بود اما وقتی شواهد را علیه خود دید لب به اعتراف گشود و اسرار قتل را رازگشایی کرد.
وی که جوانی ۲۷ ساله است، گفت: یک سالی می شد که به عنوان کارگر، در تالار عروسی کار می کردم.
چندی قبل در تالار مراسم عروسی برگزار شد و من با یکی از مهمانان جشن که زنی جوان به نام فریبا بود آشنا شدم.
از همان شبی که آشنایی ما شکل گرفت، رابطه مان آغاز شد و رفته رفته علاقه میان ما به وجود آمد تا اینکه با هم نامزد شدیم.
او گفت: به فریبا علاقه داشتم تا اینکه مدتی قبل اختلاف بر سر مسائل مالی میان ما شکل گرفت.
من ۷۰ میلیون تومان از سرمایه ام را در اختیار فریبا قرار دادم اما او دیگر این پول را به من برنگرداند.
هربار که درباره پول به او صحبت می کردم، فریبا طفره می رفت تا اینکه روز حادثه با او تماس گرفت و خواستم تا به محل کارم بیاید.
تصمیم داشتم به صورت جدی درباره پولم با او صحبت کنم اما فریبا خیلی مرا عصبانی کرد.
او زیر بار نمی رفت که پولم را برگرداند و به همین دلیل خیلی عصبانی شدم.
نتوانستم خشمم را کنترل کنم و ناخواسته جانش را گرفتم. متهم ادامه داد: وقتی به خودم آمدم، فریبا نفس نمی کشید و من که به شدت ترسیده بودم وی را در اتاقک تالار رها کردم و گریختم.
چند ساعت در خیابان سرگردان بودم و بعد به خانه خواهرم رفتم.
نمی دانستم باید چه تصمیمی بگیریم اما عذاب وجدان رهایم نمی کرد تا اینکه ۶۰ دقیقه بعد پلیس رسید و دستگیرم کرد.
حالا هم به شدت پشیمانم و اگر زمان به عقب برمی گشت قطعا خشم خود را کنترل می کردم تا چنین اشتباهی را رقم نمی زدم.