چرا با وجود اختلافات بسیاری که در دو کاندیدای ریاست‌جمهوری سال ۲۰۱۶ می‌بینیم رقابت فشرده‌ای بین آنها در جریان است، آیا جامعه آمریکایی واقعا به صورت ۵۰-۵۰ تقسیم شده است یا نظریات دیگری برای توجیه وضعیت کنونی وجود دارد؟

به گزارش گروه بین‌الملل مرور نیوز، اولیور رودر (Oliver Roeder)، با بررسی نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا از سال 1824 تاکنون نشان داده است که دو رقیب بزرگ، یعنی جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها، در صد سال اخیر رقابتی فشرده و نزدیک به 50-50 داشته‌اند. از سال 1824 تاکنون تنها چهار بار برنده انتخابات بیش از 60 درصد آراء عمومی را بدست آورده است. از سال 2000، فاصله میان کاندیداها تنها 3.5 درصد بود. البته تقسیم آراء الکترال معمولا چنین نزدیک نبوده است زیرا الکترال‌کالج معمولا گرایش به بزرگنمایی اختلاف موجود در آراء عمومی دارد.

در سپتامبر سال 2012، و زمانی که کمپین انتخاباتی میت رامنی آخرین نفس‌هایش را در رقابت برای پایین کشاندن باراک اوباما می‌کشید، روزنامه‌نگاری به نام مت تایبی (Matt Taibbi) در مجله رولینگ‌استون نزدیک بودن رقابت انتخاباتی در آمریکا را ناشی از «قدرت ماشین تبلیغات»‌ دانست، منظور وی از این ماشین رسانه‌های خبری بزرگ بودند.

وی در ادامه نوشت که این ماشین «تمام ما را شرطی کرده تا این ایده را بپذیریم که مردم آمریکا، از نظر ایدئولوژیکی، به صورت 50-50 تقسیم شده‌اند در حالیکه خط تقسیم واقعی بیشتر شبیه نسبت 99-1 است که جنبش اشغال وال‌استریت از سال گذشته درباره آن سخن می‌گوید.» به گفته تایبی رسانه‌ها تا حدی مسئول نزدیک‌تر و فشرده‌تر ساختن انتخابات هستند.

تمایل رسانه‌ها به نزدیک نشان دادن رقابت کاملا طبیعی است. این امر به معنای هیجان بیشتر و در نتیجه خواننده بیشتر است که به نوبه خود منجر به ثبت‌نام و آگهی تجاری بیشتر می‌شود و این یعنی افزایش درآمدها.

دیوید یپسن (David Yepsen)،‌ استاد دانشگاه ایلینویز جنوبی، با این نظریه موافق بوده و  می‌گوید: «زمانی که گزارشگران با یک رقابت خوب برای یک منصب مهم مواجه می‌شوند شروع به نوشتن درباره آن می‌کنند. و ناگهان مردم توجه بیشتری کرده و رقابت فشرده‌تر می‌شود.» اما رسانه‌ها تأثیر معکوس نیز دارند. گزارشگران ممکن است به سرعت کاندیدای ثالث، برای مثال کسی که ظاهرا شانس برنده شدن ندارد، را کنار بگذارند و بدین ترتیب احتمال موفقیت وی صفر می‌شود. پوشش رسانه‌ای می‌تواند به هر دو صورت شود.

البته تحقیقات ایتان هرش، دانشمند علوم سیاسی و استاد دانشگاه ییل، نشان می‌دهد که رسانه‌ها تنها گروهی نیستند که تمایل دارند رقابت‌ها را نزدیک نشان دهند. هرش در سال 2012 تحقیقاتی را بر روی انتخابات ایالتی حزب دموکرات و نیز کمپین انتخاباتی اوباما انجام داد تا دیدگاه‌های کارکنان کمپین‌ها را درباره اینکه چه دیدی نسبت به وضعیت کاندیداهایشان دارند را بسنجند.

نتیجه تحقیقات نشان داد که رقابت‌ها نزدیکتر از آنچه که قلمداد می‌شد، بودند. افرادی که برای دور دوم اعلام نامزدی کرده و معمولا به راحتی برنده می‌شدند، احساس می کردند که رقابت نزدیکی پیش رو دارند. رقیبان آنها نیز که معمولا شانسی برای پیروزی نداشتند فکر می‌کردند رقابت فشرده‌ خواهد بود. هرش می‌گوید: «تعداد بسیار کمی وجود دارند که مایل به پذیرش احتمال شکست هستند.»

به بیان دیگر،‌ سیاستمداران خود رأی دهندگان و همدیگر را ترغیب خواهند کرد وجود یک رقابت نزدیک را باور کنند. هرش می‌گوید: «برای اینکه چنین اعتقادی داشته باشید حتما نیاز به گزارش‌های رسانه‌ای ندارید.»

شاید انتخابات ریاست‌جمهور آمریکا صرفا به این دلیل که تعداد زیادی از آمریکایی‌ها از وضع موجود ناراضی هستند، نزدیک است. اما هرش می‌گوید: «هیچ دلیلی وجود ندارد که همیشه چنین دیدگاهی وجود داشته باشد. این بدین معنا است که هیچ یک از رؤسای جمهور فعالیت خوبی نداشته‌اند.» از طرف دیگر،‌ انتخابات نزدیک می‌تواند به معنای پایین بودن مشارکت و نیز نبود گزینه‌های واقعی برای رأی‌دهندگان باشد. با این حال، مشارکت در سال 2008 تا 60 درصد بالا رفت، و میزان محبوبیت برخی رئیس‌جمهور‌ها به مانند بیل کلینتون در زمان ترک کاخ سفید 66 درصد بود. اما این وضعیت مانع از این نشد که انتخابات سال 2000 فشرده و نزدیک نباشد.

 

اما نظریه دیگری وجود دارد که توضیح بهتری برای این وضعیت ارائه می‌کند. نظریه رأی‌دهنده میانه.

یک پیاده‌روی پهن را در امتداد یک ساحل شنی کنار دریا در نظر بگیرید. دو بستنی‌فروش سیار سعی دارند که بیشترین فروش را در این پیاده‌رو داشته باشند. یکی از آنها گاری خود را در منتهی‌الیه شرقی پیاده‌رو قرار می‌دهد. بستنی‌فروش دوم گاری خود را در فاصله‌ای کمتر در غرب بستنی‌فروش اول مستقر می‌کند و بدین ترتیب بسیاری از مشتریانی که در ساحل حضور داشند از وی خرید می‌کنند. بستنی‌فروش اول از این وضع ناراضی است و بنابراین گاری خود را به آنسوی گاری رقیبش منتقل کرده و در فاصله‌‌ای کم از وی شروع به فروش می‌کند. این بازی دو بستنی‌فروش ادامه می‌یابد تا اینکه آنها در مرکز این پیاده‌رو با فاصله‌ای کم از همدیگر قرار می‌گیرند. هم‌اکنون وضعیتی به پیش آمده که اساتید نظریه بازی‌‌ها از آن تعبیر به میانه می‌کنند.

بستنی‌فروش‌ها سیاستمداران هستند. مشتری‌ها رأی‌دهنده هستند. و پیاده‌روز نیز طیف سیاسی چپ تا راست است. نامزدهای ریاست‌جمهوری با قرار گرفتن در هر قسمتی از پیاده‌رو یک موضع سیاسی در میان دو نهایت راست و چپ اتخاذ می‌کنند. رأی‌دهنده دوست دارد به کاندیدایی که به مواضع سیاسی وی نزدیک‌تر است رأی بدهد همانگونه که مشتری‌ها می‌خواهند از بستنی‌فروش نزدیک خرید کنند. نتیجه حاصل از دید این نظریه چنین است که هر دو کاندیدا مواضع مرکزگرایانه اتخاذ کرده و آراء را تقریبا به صورت نصف-نصف تقسیم می‌کنند.

اگرچه این نظریه برخی صفات سیاستمداران خارج از ایدئولوژی (به مانند شخصیت) و نیز انگیزه‌های آنها،‌ به غیر از برنده شدن، (به مانند وفاداری به حزب) را نادیده می‌گیرند اما ساختاری مناسب برای تفکر درباره یک آهنربای انتخاباتی که در نقطه 50 درصد قرار گرفته و کاندیداها را به سمت آن می‌کشد، ارائه می‌کند.

رقابت برای کسب آراء بین احزاب جمهوری‌خواه و دموکرات منتهی به خط مشخصی در مسائل یا اتخاذ مواضعی کاملا متناقض که رأی‌دهنده بتواند یکی را انتخاب کند، نمی‌شود. بلکه،‌ هر حزبی سعی دارد مواضع خود را تا می‌تواند به مانند مواضع حزب دیگر بکند. هر گونه تغییر رادیکال، می‌تواند منجر به از دست رفتن تعداد زیادی رأی شود، حتی اگر باعث تقویت همراهی رأی‌دهندگانی شود که در هر حالت به حزب متبوع‌شان رأی می‌دادند.

اغلب جمهوری‌خواهان لیبرال در شمال شرقی کشور که عموما لیبرال هستند، و دموکرات‌های محافظه‌کار در جنوب کشور که عموما محافظه‌کار هستند زندگی می‌کنند. اینها احزاب و کاندیداهایی هستند که در نزدیک مرکز ساحل اختصاصی خودشان قرار دارند. تایلر کاون (Tyler Cowen)،‌ اقتصاددان می‌گوید که رأی‌دهنده میانه تمایل دارد آنچه را که می‌خواهد، حتی به بهایی زیاد - مانند تأمین اجتماعی - صرف‌نظر از اینکه یک دموکرات یا جمهوری‌خواه در کاخ سفید است، بدست آورد.

استراتژی رأی‌دهنده میانه می‌تواند انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر آمریکا را نیز تبیین کند. در ابتدای انتخابات ریاست‌جمهوری 2012، رامنی و اوباما رقابت نزدیکی داشته و 80 درصد از کمپین تبلیغاتی دو طرف بر مسائل منفی متمرکز شده بود. رامنی در حوزه شغل‌های حمل و نقل، و انتقال پول‌هایش به خارج مورد انتقاد قرار می‌گرفت در حالیکه اوباما به دلیل اهمیت ندادن به مالکین کسب‌وکار‌های کوچک مورد حمله قرار می‌گرفت. این مسائل کاملا عادی هستند. با این حال دو کاندیدا در مناظرات ریاست‌جمهوری مواضع مشترکی داشتند. دو کاندیدا طی یک سال کمپین انتخاباتی در حوزه نرخ مالیات فردی و شرکتی، تولید انرژی، اهمیت آموزش و پرورش،‌ تنظیم بازار، هزینه‌های سلامت، تعقیب القاعده، مواجهه با برنامه هسته‌ای ایران و نیز نیاز به اینکه کشور «به سمت جلو حرکت کند»، به سمت مرکز ساحل نقل مکان کرده بودند. هر دو کاندیدا نیز گرایشات مرکزگرایانه نشان داده بودند.

با این حال نظریه رأی‌دهنده میانه نمی‌تواند همه چیز را تبیین کند. برخی مسائل فرای خط‌مشی‌ها - و بنابراین فرای نظریه رأی‌دهنده میانه - قرار دارند. دانشمندان علوم سیاسی از این امر به عنوان «قدرت ظرفیت»‌ تعبیر می‌کنند و عموما اشاره به ابعاد شخصیتی،‌ شامل مسائلی چون شایستگی، قابلیت اعتماد، دوست‌داشتنی بودن و نیز خلق‌وخو اشاره دارد.

توانایی کاندیداها برای اصلاح قدرت ظرفیت خودشان معمولا کمتر از توانایی آنها برای تنظیم یک پلت‌فرم کمپین انتخاباتی است. بنابراین، اگر مسأله قدرت ظرفیت در یک انتخابات مهم شود، نظریه رأی‌دهنده میانه نیز اهمیت کمتری می‌یابد. هرش می‌گوید: «کاندیداها یقینا بیش از مواضع‌شان هستند. زمانی که این امر را در مدل رأی‌دهنده میانه تلفیق می‌کنید، قضیه بسیار پیچیده‌تر می‌شود.» هر چقدر شخصیت و نیز قدرت ظرفیت در یک انتخابات مهمتر می‌شود، نظریه رأی‌دهنده میانه ضعیف‌تر شده و طبیعتا باید انتظار داشته باشیم که شاهد رقابت نزدیکی نباشیم.

با این حال حتی در انتخاباتی که قدرت ظرفیت بر آن تفوق دارد نیز ممکن است نظرسنجی‌ها از رقابتی نزدیک حکایت داشته باشند، به مانند آنچه که در انتخابات روز سه‌شنبه شاهد هستیم.

در انتخابات کنونی ریاست‌جمهوری،‌ عامل قدرت ظرفیت نقش زیادی دارد. دونالد ترامپ یک رفتار منحصر بفرد نشان داده است، زیرا به مانند جرج والاس (George Wallace) جدایی‌طلب و عوام‌گرا رفتار می‌کند. والاس یکی دیگر از نامزدهای درون‌حزبی جمهوری‌خواهان، در نظر‌سنجی‌ها محبوبیت زیادی نشان داد اما از حمایت حزب برخوردار نشد. انتخابات سال جاری از این نظر نیز منحصربفرد است که ظاهرا قدرت ظرفیت نقشی تعیین کننده در آن ایفا می‌کند. شخصیت دو کاندیدا نمی‌توانست متفاوت‌تر از این باشد، یکی از آنها فردی جنجالی است نه یک کاندیدای سنتی و دیگری یک سیاستمدار کهنه‌کار که بسیاری از رأی‌دهندگان اعتمادی به وی ندارند. علاوه بر این، ترامپ به مانند یک بستنی‌فروش منطقی رفتار نمی‌کند. وی ظاهرا خط‌مشی‌های خود را تا جایی که می‌تواند به مرکز منتقل نکرده است.

با این حال، انتخابات کنونی نیز تنها یک روز مانده به موعد رأی‌گیری بسیار نزدیک است. رقابت اکنون دو برابر بیش از حاشیه‌ رأی عمومی که در 200 سال گذشته نامزدها را از هم جدا کرده، نزدیک است. تخمین‌ها نشان می‌دهد که دو کاندیدا یک حاشیه 3.5 درصدی از هم دارند. حتی در انتخابات کنونی که پیش‌بینی‌ها به صورت روزانه تغییر می‌کنند، نیروی جاذبه‌ رقابت رأی‌گیری را در لبه 50-50 نگه داشته است.

اگر ما این این فرض را بپذیریم که در انتخابات 2016، جهان یک‌بعدی نظریه کلاسیک رأی‌دهنده میانه را کنار بگذاریم،‌ باید سؤالی جدید را مطرح کنیم: چرا این رقابت نزدیک است؟ برخی احتمالات به ذهن خطور می‌کنند. شاید شخصیت‌های ویژه دو نامزد نوعی تعادل انتخاباتی شکننده را ایجاد کرده‌اند. یا شاید درباره تأثیر قدرت ظرفیت مبالغه شده و هنوز نوعی نظریه رأی‌دهنده میانه را می‌توان درباره این انتخابات نیز اعمال کرد که در آن رأی‌دهنده‌ها مواضع استاندارد دو حزب را در نظر گرفته‌اند. یا شاید، نوعی بازی بین کاندیداها در جریان است،‌ مدلی که هنوز نتوانسته‌ایم آن را بفهمیم - نظریه رأی‌دهنده میانه در چندین بعد.