حامد فریدنصر مشاور دبیرکل حزب همت-مرور نیوز؛ این روزها که اخبار ثبت نام کاندیداتوری جهت شرکت در یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در محافل اجتماعی داغ است، در عصرهای دودآلود تهران چند قدمی برداشته و کمی با خود تأمل کردم. مقابل هر کیوسک روزنامه فروشی دهها روزنامه را دیدم که یا با شدّت و حرارت به نتیجه دلال بازی هایی مانند آنچه در ورزش اتفاق میافتد؛ پرداخته و این و آن را هدف انتقادهای لمپنانه خود قرار داده بودند و یا موضوعاتی مخدوش و درهم، البته با کلماتی فاخر و ادبیاتی درخور، را در معرض دید و ارائه گذاشته بودند.
کمی آنطرفتر هم کودکی با دستهای کوچک کثیفش فال میفروخت، پیرمردی کفش واکس می زد و چند نفری هم درحال حرکت در پیاده رو با کت و شلوارهای زیبایشان مشغول تخریب همکاران خود از طریق تماس تلفنی با مافوقشان بودند. بماند دغدغه های مربوط به شغل و قسط و آینده و تامین آتیه و سلامت، که اگر دقت می کردم از عمق نگاه بسیاری از هموطنانم قابل رویت بود.
قدم هایم را تندتر کردم و نگاهم را به زمین دوختم، اما روی زمین هم پر بود از آمال و آرزوهای مچاله و لگدمال شده! با خودم گفتم چرا کشوری که مثل پدری سخاوتمند همه چیز اعم از منابع و معادن طبیعی، جذابیتهای توریستی، زیرساخت صنعتی، خاکی حاصلخیز و بسیاری دیگر را به مردمش پیشکش کرده، باید شاهد اینچنین زخم هایی باشد؟
ناگهان یاد مناظرههای ریاست جمهوری افتادم. معدن بازی را به گزینههای قابل انتخاب جهت ریاست جمهوری نشان داده بودند و از بین ایشان دو یا سه نفر می دانستند که تصویر نشان داده شده مربوط به چیست! حدس زدم کسی که می خواهد یک جمهوری را اداره کند و نمی داند که چه دارائی هایی را در اختیار خواهد گرفت، گزینه مناسبی برای انتخاب نیست. حدس زدم سعی و خطا جهت مدیریت در سطح کلان راه مناسبی نیست. حدس زدم مجلس شورای اسلامی باید مانند یک شرکت سهامی اداره شود و به مردم به عنوان سهامدارانش پاسخگو باشد. حدس زدم ... .
و ناگهان به میدان بهارستان رسیدم و مجبور شدم برای ادامه مسیر چند کیلومتری اضافه تر و کمی دورتر از نردههای بلند ساختمان مجلس، راه بروم تا به مقصد برسم. چون اجازه نداشتم وارد منطقه ای بشوم که متولیانش را خودم انتخاب کرده بودم. بازهم قدم هایم را تندتر کردم و با خود زمزمه کردم: آزموده را آزمودن خطاست!