دکتر محمودرضا امینی با بیان هدف امام حسین از واقعه عاشورا و حفظ اصول اسلام، گفت: در صورتی که امروز هم اصول انقلاب اسلامی ایران تهدید شود حماسه ای چون عاشورا لازم است.
مرور نیوز/گروه سیاسی: عاشورا بسیار پرحادثه است. باوجود کوتاهی زمان، دارای عبرت ها، درس ها و قابلیت های تحلیلی بسیاری است که یک تاریخ را می تواند هدایت کند. در حقیقت همین لحظات کوتاه می تواند تحلیل های پر برگی از تاریخ در بر داشته باشند. از این رو عاشورا، از اولویت برخوردار است.
از آنجا که حکومت ما مدعی اسلام و ارزش های آن است و به اتکای تفکر عاشورایی و با استعانت از تحلیل استراتژی های عاشورایی استقرار یابد عبرت های عاشورا و از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در حقیقت ما در گذر زمان هستیم و اکنون که با حوادث مختلف مواجه می شویم، شاید بهتر بتوانیم درک کنیم که در عاشورا چه حوادثی گذشت و چرایی ها و دلایلی که منجر به حادثه عاشورا شد چیست؟
در حقیقت ما می توانیم پند بیاموزیم و می توانیم امروز بفهمیم که دیروز چه شد و با نسخه برداری خود را با آن تنظیم و تطبیق کنیم. عبرت آموزی از هر حادثه ای متناسب با عظمت و اثرگذاری آن حادثه است و حماسه عاشورا و کربلا، بسیار عظیم و با منزلت بود و حوادث بسیار و ابعاد گسترده ای داشت، هم چنانکه در زیارت عاشورا می خوانید: (لقد عظمت الرزیه و جملت و عظمت مصیبه).
با این توصیف، باید درس ها را درمان و عبرتها را پیشگیری فرض کنیم. اگر این چنین باشد، سوال این است که چرا حادثه عاشورا شکل گرفت؟ این سوال بسیار مهمی است. چه اتفاقی در صحنه تاریخ و مقطع تاریخی امام حسین (ع) اتفاق افتاد که منجر شد امام صالحی که فرزند پیامبر (ص) و فرزند امامت است؛ خودشان و خانواده محترمشان به صحنه جنگ بیایند؟ آن هم پنجاه سال پس از وفات پیامبری که اسلام را شناساندند. در این پنجاه سال حوادثی اتفاق افتاده بود و تفاوت زاویه دید بین آن چیزی که پیامبر اکرم (ص) آورده بود با آن چیزی که در آن زمان رواج داشت، بسیار قابل توجه بود. به عبارتی حکومت اسلامی منحرف شده بود، حکومت اسلامی ارزشهایش از بین رفته بود، مردم دچار غفلت، سهل انگاری و اشتباه شده بودند.
مهم این است که این زاویه که در تاریخ اتفاق افتاد، دیگر آن شفافیت حکومت در زمان پیامبر اکرم (ص) را نشان نمی داد، پس جامعه ای که ارتجاعی شده بود، عقب گرد کرده بود، منحرف شده بود، هم حکومت و هم جامعه ارزشهایشان از بین رفته بود؛ انقلابیون اصلی کنار زده شده بودند، حتی نسبت به وجود امامت و ولایت و حتی خود رسول اکرم (ص) نقادی و چرایی به وجود آمده بود و امامت گم شده بود؛ خدا محوری، معنویت و تقوی گم شده بود، مرکزیت اصالتی که پیامبر اکرم (ص) آورده بود از بین رفته و خواص آن هم رنگ باخته بودند. این تغییر بنیادی اتفاق افتاده بود.
اولین سوالی که برای ما می تواند پندآموز باشد، این است که حکومتی که پیامبر اکرم (ص) مبدا آن بودند، حکومتی که علی (ع) امیر آن بود، با حوادثی زاویه پیدا می کرد و شفافیت خودش را از دست داد. پیامبر، پیامبری که حکومت مستحکم و قابل ملاحظه ای داشت. حال، آیا حکومتی که امام خمینی کبیر (ره) پایه ریزی کرده، نمی تواند دچار انحرافات و مشکلاتی بشود؟ چرا! قطعا می تواند، هم می تواند مستقر باشد و آسیب نداشته باشد و هم می تواند آسیب پذیر باشد.
پس اگر ما به تاریخ عاشورا برگردیم و تحلیل بکنیم: فضای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی را بررسی کنیم و بتوانیم عبرتها را به دست بیاوریم، در عمل راهی برای ما تثبیت در اهداف حکومتی که بر مبنای ایده اسلام و ایده عاشورا بنا نهاده ایم، هشدارها و چه توجهات لازم دست یافته ایم. اما امام حسین (ع) راه را در این دید که با همه امکاناتش، با همه ابزارش، با همه اخلاقش قیام بکند و خون خودش، خون همراهان و یاران خودش را برای ذبح بیاورد، بلکه بتواند با این خون، آن زاویه به وجود آمده، آن عدم شفافیت را برگرداند.
این سوال واقعا سوال کوته بینانه است که بگوییم آیا امام حسین (ع) می دانست شهید می شود یا نه؟ جای این سوال نیست! این ضرورت جامعه زمان امام بوده، تا وظیفه ای که دارد به نحو احسن و مطلوب به جای آورد. آن همه حوادثی که در این مدت کوتاه شکل گرفت و این خون ها که ریخت به ما هم می گوید که وظیفه ما چه هست؟ چه بکنیم تا مثل آن جامعه نشویم. چه بکنیم تا ما هم فرآیند زاویه پذیری و یا غیر شفافی را پیدا نکنیم.
اما گفتیم در آن دوران ارزش ها از بین رفته بود، این بهترین موضوعی است که در تحلیل تاریخی به آن می رسیم. بالاخره، جاهلیت ویژگی هایی داشت و پیامبر اکرم آمده و با این جاهلیت مقابله کرد، جاهلیتی که مردسالاری، زنده به گور کردن دختران، جنگ و خونریزی، قبیله و خویشاوندپذیری، برده داری، نژاد پرستی، برتری جویی، اشرافی گری و تفاخر و زورمداری و قدرت طلبی از شاخصه های اصلی آن محسوب می شد. پیامبر اکرم (ص) اسلام را آورد.
اسلام تقوی را ملاک قرار داد، برادری را محور قرار داد. زن را کانون تربیت و محبت خانواده مقرر نمود و حقوق هر کدام را مشخص کرد. نژاد را بی اعتبار دانست. محبت را به عنوان یک متغیر اصلی در رفتار اجتماعی تعیین کرد و امامت و خدا محوری را ملاک قرار داد. در عین حال حاکمیت و مردم به تدریج حرکت ارتجاعی به خود گرفتند. از اهل بیت جدا شدند، امامت شان تبدیل به پادشاهی شد و خواص زمین گیر شدند و مشکلات دیگری هم پیدا کردند. مهمتر از همه عواملی که موجب شد ارزشها از بین برود، زمینگیر شدن و وام دار شدن خواص است.
خواص چه کسانی بودند که توانستند این مقدار روی جامعه امام حسین (ع) اثر بگذارند و البته در طول تاریخ حیات پیامبر اکرم (ص) تا امام حسین (ع)؛ و چه شد که این تغییر در خواص بوجود آمد؟ خواص همان نخبگان بودند و نخبگان از دید جامعه شناسی، گروه اثر گذار و مرجع هستند. گروهی که می توانند تاثیر بیشتری روی مردم داشته باشند. مردم به آنها نگاه می کنند و راه خودشان را انتخاب می کنند. به عبارتی آدمهای معتبر، آدمهایی که بنا به اسلامیت خودشان اعتبار پیدا کرده بودند و یا اعتبارات دیگری را هم پشت سر داشتند و امروز مسلمان شده بودند؛ حالا اینها مبدل بودند به آدمهایی که می ترسند. ترس از چه چیز؟ ترس از اینکه موقعیت شان از دست برورد، ترس از اینکه مالشان به خطر بیفتد. ترس از اینکه جانشان به خطر بیفتد، پست و مقام خود را از دست بدهند و یا تنها بمانند و به قول سیاسی ها بایکوت بشوند. این مسئله بسیار مهمی است.
حکومت نقش مهمی در حفظ ارزشها دارد. هم می تواند تثبیت بکند و هم می تواند تبدیل و یا القائات دیگری بنماید. همچنان که وقتی یزید از امام حسین (ع) بیعت خواست، امام حسین (ع) فرمودند: «باید فاتحه اسلام را خواند، اگر شخصی همانند یزید حاکم مسلمان ها باشد.»
مردم به دینشان با نگاه به حکام نگاه می کنند یزیدی که صلاحیت نداشت، دین نداشت، دین را وارونه جلوه می داد، ارزش ها را به این صورت منقلب می کرد و راه را برای تغییر گشود. حکومت در اختیار غیر مستحق قرار گرفت، مردم پیرو حکومت، نخبگان حکومت و خواص هم تبدیل شدند به آدمهای دیگری. خلاصه، مردم از اسلام جدا شدند. مبانی حکومتی به تدریج سست شدند و تغییر پیدا کردند، امامت به پادشاهی تبدیل شد. برخی موفقیت ها و پیروزی هایی که به طور طبیعی به وجود آمد و حکام به دست آوردند، به نفع نظرات و منافع خودشان مصادره و از آن بهره برداری کردند.
نیروهای انقلابی طرح شدند، عمار، ابوذر، مالک اشتر، کمیل طرد شدند و خواص با دنیاگرایی، تجمل گرایی، مصرف گرایی و مقایسه خودشان و امکانات خودشان با دیگران، رانت خواری و شاد خواهی، راحت طلبی و افزون خواهی جامعه ای را شکل دادند که نتیجه اش شد: حب دنیا، که راس کل خطیئه است. پس جامعه ای که در زمان امام شکل گرفته بود، جامعه ای بود که هم مردم آن جامعه، هم خواص آن جامعه، به تدریج با دور شدن از ارزش ها، یک جامعه غرق شده و گرفتار گشتند.
برای همین هم نامه هایی را هم نوشتند، حالا به روایت تاریخ، چند صد هزار نفر یا تعدادی کمتر؛ به رغم نامه هایی که نوشتند، رنگ باختند و هیچ گونه همکاری و پشتیبانی نکردند. پس واقعا زمان امام و دوران حضور پر برکت ایشان، برهه ای نبود که اتفاقی مقطعی افتاده و عاشورا را ضروری ساخته باشد، بلکه زمانی بود که به تدریج از نظرات و ارزش هایی که مورد نظر پیامبر اکرم(ص) و قرآن کریم بود، فاصله گرفته بود. حضرت علی (ع) و امام حسن (ع) و هم امام حسین (ع) گله مند بودند اما اگر این اتفاق نمی افتاد، همچنان زاویه بیشتر می شد و حکومت غرق می شد.
باید توجه داشته باشیم که از تاریخ انقلاب جمهوری اسلامی ایران الان سی و هفت سال گذشته است؛ از خواسته های ارزشی امام و مردم، سی و هفت سال گذشته است. چقدر از ارزشها فاصله گرفته ایم؟ آن کسانی که در سیرت و در صورت تمام هستی و زندگی خودشان را گذاشتند در کف اخلاص، در میدان انقلاب حاضر شدند، الان کجا هستند؟ آیا خواص ما زمین گیر شدند؟ آیا اشرافی گری، تجمل گرایی، مصرف گرایی، برتری جویی، مقایسه، خویشاوند گرایی در تشکیلات ما به وجود نیامده است؟ و این نکته قابل توجه است، اگر بتوانیم خودمان از این حادثه عاشورا عبرت بگیریم و از عبرتهای فراوان عاشورا بهره برداری کنیم، دیگر الزامی به ریخته شدن خون های مجددی چون آقا امام حسین(ع) نخواهد بود و این برهه، برهه ای است که همچنان می توانیم در ابعاد دیگری هم تحلیل کنیم که انشاء الله خواهیم کرد.