به گزارش مرورنیوز، «میثاقها بدون شمشیر صرفا حرفند و قدرتی در تامین امنیت هیچ کس ندارند» (توماس هابز، لویاتان) – بهیموت در آخرتشناسی یهودی عفریت یا جانوری تنومند است که بر خشکی فرمان میراند، همچنان که لویاتان بر دریاها. اما چنان که فرانتس نویمان (١٩٥٤- ١٩٠٠) نظریه پرداز چپ در ابتدای کتابش «بهیموت: ساختار و عملکرد ناسیونال سیوسیالیسم ۱۹۳۳–۱۹۴۴» خاطرنشان میکند، این دو (لویاتان و بهیموت) را نخستینبار توماس هابز (١٦٧٩- ١٥٨٨) فیلسوف انگلیسی به همه شناساند، در قالب دو کتاب عظیم و تاثیرگذار در تاریخ اندیشه سیاسی: نخستین آنها کتاب «لویاتان یا جوهر، صورت و قدرت دولت کلیسایی و مدنی» (١٦٥١) است که در سال ١٣٨٠ توسط حسین بشیریه استاد پیشین علوم سیاسی دانشگاه تهران به فارسی ترجمه و به همت نشر نی منتشر شد و کتاب دوم «بهیموت یا پارلمان طولانی» که باز توسط این استاد امروزین مدرسه ماکسول دانشگاه سیراکیوز ترجمه و در روزهای اخیر به وسیله همان نشر نی به فارسی ترجمه شده است. به بهانه این رخداد خوشایند در حوزه علوم سیاسی ایران در ادامه میکوشیم نخست به انگیزه مترجم در انتخاب این اثر کلاسیک برای ترجمه به بیان خودش اشاره کنیم و سپس با توجه به اینکه مترجم تاکید میکند که بهیموت، در وهله نخست کاربست نظریه سیاسی هابز در لویاتان است، به خطوط اصلی استدلال او در نظریهاش در لویاتان میپردازیم و در پایان نیز مروری اجمالی بر مطالب کتاب بهیموت خواهیم داشت:
بهیموت ضد لویاتان: هرج و مرج در برابر نظم
مترجم در مقدمهای که در آغاز کتاب نگاشته درباره انگیزه ترجمه این اثر مینویسد: «انتخاب بهیموت برای ترجمه، نه تنها اهمیت آن به دلیل تحلیل علل و عوامل و شرح تاریخ انقلاب انگلستان، به عنوان نخستین انقلاب در عصر مدرن، بلکه و به ویژه ربط و پیوند نظری آن به کتاب لویاتان بود. کتاب بهیموت در حقیقت استدلال عمومی و نظریه کلی کتاب لویاتان را در خصوص سرشت و نهاد آدمی، دلایل و ضرورت تشکیل دولت و حاکمیت، وضع طبیعی پیش از پیدایش حکومت و حقوق و تکالیف حکام و اتباع، در مورد یک نمونه معین تاریخی، یعنی جنگهای داخلی یا انقلاب انگلستان از سال ١٦٤٠ تا ١٦٦٠ به کار میبرد و میکوشد درستی آن نظریه عمومی را در این مورد خاص تاریخی نشان دهد». به عبارت دیگر «لویاتان توصیف و تحلیلگذار از وضع طبیعی به جامعه مدنی و دولت و استقرار قدرت و حاکمیت و تبعیت و فرمانبرداری بود، در حالی که بهیموت توصیف روند قهقرایی یعنی فروپاشی حاکمیت و دولت و گسترش نافرمانبرداری و بازگشت به وضع طبیعی و عودت ددمنشی و شرارت مردم و جنگ همه بر ضد همه است». به عبارت دیگر اگر هابز در لویاتان متاثر از جنگ داخلی و انقلاب انگلستان، «نظریه عمومی خود را در قالب معانی انتزاعی و مجرد» ارایه کرده است، در بهیموت، با ارجاع مستقیم به وقایع زمانهاش «نشان میدهد آدمیان در غیاب حاکمیت چه موجودات شریر، بزهکار و خودخواهی هستند و زندگی در وضع طبیعی، تا چه پایه ناامن، خطرناک، ناخوشایند و ددمنشانه است.»
علم وظیفهشناسی
البته همان طور که مترجم تاکید میکند، نباید بهیموت را صرفا کاربرد نظریه هابز در «یک نمونه خاص تاریخی» خواند، بلکه او در این کتاب میدانی جدید در عرصه علم سیاست میگشاید: «آموزش یا تربیت سیاسی». هابز خود این حوزه را «علم وظیفهشناسی» میخواند و معتقد است «مردم نه تنها باید تربیت مدنی و اخلاقی و خانوادگی داشته باشند، بلکه باید تربیت حکومتی هم پیدا کنند. محور اصلی تربیت حکومتی یا آموزش سیاسی، شناخت تکالیف و وظایف است که برای حفظ نظم و آرامش بیش از شناخت حقوق اهمیت دارد». به دیگر سخن در جهان معاصر به ویژه با گسترش گفتمان مردمسالاری، که از نظر هابز «چیزی جز سلطه و استیلای اغراض و امیال خصوصی و شرارتها و رقابتهای آدمیان نفع طلب و خودخواه نیست»، عمدتا از حقوق انسانها سخن میرود، در حالی که مساله از دید هابز شناخت تکلیف و وظیفهشناسی است چرا که «آنچه آدمی را مدنی و متمدن میسازد، تکلیف است نه حق». از نظر مترجم این دیدگاه هابز «محافظهکارانه»، «ضد دموکراتیک»، «سلطنت طلبانه»، «اشرافی مآب» و «بدبینانه» نیست، چرا که «حکومتها و دولتها، همیشه و همواره، از هر شکل و نوعی، از جمله دولتهای پارلمانی و حکومتهای مردم سالار امروز، به شیوههای آشکار و پنهان و از طریق دستگاههای فکری و انتظامی و نظامی و امنیتی، تکالیف و وظایف اتباع و شهروندان را در قالب قوانین گوناگون معین میکنند و با کاربرد ضمانت اجراهای گوناگون قانونی و جزایی و اجتماعی و حقوقی اجرای آن تکالیف و وظایف را تضمین مینمایند». از این حیث نظریه هابز در بهیموت «توصیف عملکرد واقعی دولتها در همه اعصار و تحلیل لوازم ثبات و آرامش سیاسی است». نکته مهم از نظر هابز این است که علم وظیفهشناسی را نه با روش فلسفی (که روش کتاب لویاتان است) بلکه با استفاده از تاریخ باید آموخت، زیرا «تاریخ شرح طبیعت و سرشت بشر است. دریچهای به روی طبع بشر و انگیزههای او».
هابز در دنیا: ترسو یا مصلحت اندیش
تاریخ بریتانیا از حیث فراز و نشیبهای سیاسی و اجتماعی استثناست، بدین لحاظ که در آن کمتر شاهد تحولات انقلابی و زیر و زبرکننده هستیم و مسیر دگرگونیها در آن عموما خطی، تدریجی و بدون ستیز و جنجالهای ویرانگر بوده است، صدالبته در مقایسه با دیگر نقاط اروپا. برای این موضوع هم میتوان دلایل متفاوتی بر شمرد، از جمله وضعیت جغرافیایی این جزیره و جدایی ناگزیر آن از بر اروپا. با این همه از قضا هابز در یکی از معدود دورههای آشوبناک انگلیس زندگی میکرد: عصر سلطنت چارلز اول، جنگهای داخلی، تشکیل دولت متحده در عصر انقلاب و دلت سرپرستی به رهبر کرامول و نیز بازگشت خاندان استوارت به سلطنت. روزگاری پر دردسر که او را ناگزیر میکرد در حفظ «سلامت سیاسی» خود سخت بکوشد، تا جایی که خود را «انسانی ترسو» میخواند. اگرچه شواهد موید آن است که «در سراسر عمر خود به نظریه واحدی پایبند بود» او در ١٥٨٨ در وستپورت نزدیک مامزبریزاده شد. از «تبار مردم عامی» بود، یعنی پدرش کشیش دونپایه بیسوادی بود که درهنگام کودکی توماس مرد و مراقبت از فرزند خود را به عموی ثروتمندی واگذاشت که سازنده دستکش بود. پس از تحصیل در دانشگاه آکسفورد به خدمت خانواده کوندیش در آمد و سالهای ١٦٠٨ تا ١٦١٠ در مقام آموزگار فرزند این خانواده یعنی ارل آو دونشر آینده به سفر در فرانسه و ایتالیا گذراند. در بازگشت به انگلستان اثر کلاسیک توسیدید یعنی تاریخ جنگهای پلوپونزی را ترجمه کرد، اثری که به گفته خودش «مخاطرات دموکراسی را بر ملا ساخته بود». هابز با فرانسیس بیکن فیلسوف و دانشمند بنیانگذار انگلیسی مراوده داشت و سالهای ١٦٢٩ تا ١٦٣١ در سمت معلم فرزند سر جروس کلیفتن در پاریس با اصول هندسه اقلیدس آشنا شد و مجذوب «روش استدلال» هندسی شد. رخداد مهمتر در تحول فکری او اما در سومین سفرش به اروپا در سالهای ١٦٣٤ تا ١٦٣٧ رخ داد. در این سفر به حلقه دانشمندانی که در پاریس گرد مارتین مرسن ریاضیدان، فقیه و فیلسوف فرانسوی جمع شده بودند، وارد شد و فلسفه کارتزین (دکارتی) را آموخت، ضمن آنکه در سفری به فلورانس گالیله را ملاقات کرد و با علم مکانیک آشنا شد و دریافت که «علت همه امور از جمله احساسات انسان را باید در حرکت یا به سخن درست در تفاوت حرکت یافت». به تعبیر سی. بی. مکفرسون «اندیشه حرکت ذهن هابز را تسخیر کرد و این خود نتیجه نیکویی داشت زیرا همان اندیشه وی را به نوآوری و ابتکار بزرگی که در دانش سیاست به عمل آورد، رهنمون شد». نتیجه آن نیز کتاب «عناصر قانون طبیعی و سیاسی» بود که دو بهرهاش در ١٦٥٠ به عنوان طبیعت آدمی یا عناصر بنیادین سیاست و درباره جسم سیاسی در آمد.
از سال ١٦٤٠ جدال میان اشراف و بورژوازی قدرتمند و دیگر گروهها با شاه وارد فاز تازهای شد. هابز این برهه را در گفتوگوی اول در کتاب بهیموت به خوبی توصیف میکند. پارلمان که تخصیص منابع مالی برای پادشاه را به عهده داشت، بار دیگر از سوی شاه منصوب شد و این وضعیت پرتنش خطری برای هابز محسوب میشد. در نتیجه او به سبب اندیشههای سلطنتطلبانهاش به فرانسه سفر پناهید. (پناهنده شد) در پاریس بود که رساله درباره شهروندی را منتشر کرد و اثر برجستهاش، لویاتان را در همین دوران نگاشت، کتابی که سالها بعد در ١٦٥١ در لندن منتشر شد. در ١٦٤٩ در نتیجه منازعات سیاسی و با به قدرت رسیدن کرامول و بر سر کار آمدن پارلمان طولانی، چارلز اول را گردن زدند. طبیعی است که هابز در این دوره در فرانسه است، به خصوص که آموزگار چارلز امیر ویلز، پسر چارلز اول بوده است. بالاخره هابز در ١٦٥٢ با حکومت جمهوری آشتی میکند و به انگلستان بازگشت و در خانه ارل آو دونشیر ساکن شد. با بازگشت خاندان استوارت به قدرت در سال ١٦٦٠ هابز نیز مورد عنایت شاگرد پیشینش چارلز دوم قرار گرفت. در سالهای پایانی عمر هابز عمدتا سرگرم اشتغالات ادبی بود و کلیات هومر را به انگلیسی ترجمه کرد. البته در این سالها دو اثر مهم در سیاست نگاشت، یکی گفتوگو میان یک فیلسوف و یک پژوهشگر قوانین عرفی انگلستان که بعد از مرگ او منتشر شد و دیگری بهیموت یا پارلمان طولانی که در سال ١٦٦٨ تکمیل شد و هابز بسیار به انتشار آن تمایل داشت، اما چارلز صراحتا با انتشار آن مخالفت کرد و این رساله پس از مرگ هابز در ١٦٨٢ منتشر شد، هر چند نسخهای از آن اندکی پیش از مرگ هابز به صورت پنهانی منتشر شد. هابز همچنین در این دوره به مناقشات ادبی با کسانی چون برمهال اسقف دری و والیس ریاضیدان میپرداخت. ضمن آنکه اولیای کلیسا میکوشیدند به او نسبت الحاد و ارتداد دهند، اگرچه تجربه ماندگاری در جنگهای طولانی نشان داده بود که هابز سخت جانتر از این بادهای موسمی است. در نهایت نیز در ١٦٧٩ در ٩١ سالگی در گذشت.
لویاتان، نظریه سیاسی هابز
لویاتان همچنان برجستهترین اثر هابز در علم سیاست است. کتابی که «محصول نابسامانیهای عصر» هابز است و «خالی از هواداری، بدون هدف عملی و فارغ از هر طرح و نقشه دیگری است جز اینکه رابطه متقابل میان امنیت و فرمانبرداری را در پیش چشم آدمیان قرار میدهد». هابز در این کتاب با بهرهگیری از روش تحلیل هندسی و آن چه مکانیک در زمینه حرکت به او آموخته بود، به تجزیه و ترکیب حیات آدمیان پرداخت و کوشید به این پرسش پاسخ دهد که «چه عواملی موجب میشود که جامعه سیاسی به کارکرد خود ادامه دهد؟» او کوشید در خیال خود با تجزیه جامعه سیاسی به حرکات اجزای آن یعنی افراد انسانی نیروهای متصور یا فرضیای را بیابد که این حرکات را موجب میشوند. مهمترین این نیروها یا انگیزهها، از دید او پرهیز از مرگ بود «هر کسی… از مرگ… دوری میگزیند و این کار به حکم انگیزه و میلی طبیعی انجام میدهد، همچنان که سنگی میل به سقوط دارد.» از دید هابز «آدمیان به وسیله خواهشها و بیزاریها به حرکت در میآیند» این امیال و خواهشها دایما دگرگون میشوند و در نزد انسانهای متفاوت، تفاوت میکنند. این خواهشها وقفهناپذیرند، یعنی تا وقتی انسان زنده است، باید فعالیت داشته باشند تا به وضع مطلوب دست یابند. بر اساس این مفروضات هابز این نتیجه مهم را میگیرد که «قدرت انسانی عبارت است از وسایل و امکانات فعلی وی برای دستیابی به امری ظاهرا مطلوب در آینده». فرض بعدی هابز این است که در جامعه انسانی همه در راستای کسب قدرت میکوشند. در نتیجه قدرت هر کس در مقابل قدرت دیگران مقاومت و ممانعت میکند. ضمن آنکه امیال و خواهشهای انسانها حد و مرزی ندارد. به همین خاطر است که در وضع طبیعی، یعنی زمانی که سر به فرمان قدرت مشترکی نزیند، در وضع جنگ به سر میبرند. یعنی هابز وضع طبیعی جنگ را به صورت حالتی به تصویر میکشد که در آن از تمدن و مزایایش خبری نیست. در این وضع «مجالی برای کار و کوشش نخواهد بود، زیرا ثمره آن نامعلوم است… دیگر جامعهای در کار نخواهد بود و بدتر از همه ترس دایمی و خطر مرگ خشونتبار ظاهر خواهد گشت و زندگی آدمیان خالی، مسکنت بار، زشت، ددمنشانه و کوتاه خواهد شد.» نتیجهگیری هابز آشکار است: دستیابی به صلح و تمدن تنها از راه برپاداشتن جامعه و بنیاد نهادن حکومت (commonwealth) میسر است. اما تشکیل حکومت چگونه ممکن است؟ بدین صورت که «هر کس با دیگر چنان پیمان میبندد که هر کس باید به دیگری بگوید: من حق حکومت خودم را به این مرد یا این انجمن مردان وامیگذارم و او یا آن را مجاز میگردانم، به شرط اینکه تو حق خودت را به او واگذاری و همه اعمالش را به همین سان مجاز بدانی. سپس، گروه کثیر که این چنین در شخص واحد یگانه شدند، حکومت یا به زبان لاتینی civitas نام میگیرند. این طرز پیدایش آن لویاتان بزرگ است، یا به سخن محترمانهتر، پیدایش آن خدای میرنده که صلح و دفاعمان را زر سایه خدای نامیرنده به او وامداریم.»
روشن است که نظریه هابز درباره تاسیس دولت اولا فردباورانه است و کمتر به نقش طبقات اجتماعی توجه میکند و از قضا این یکی از پاشنه آشیلهای آن محسوب میشود، چنان که مکفرسون در مقدمهاش بر لویاتان نشان میدهد ثانیا فایده باورانه است، زیرا علت اصلی تاسیس دولت را فایده (utility) آن میخواند و به همین دلیل است که در قرن نوزدهم فایده باوران به او رجوع میکنند. از دید او نقض قرارداد از سوی حاکم نمیتواند صورت بگیرد، ضمن آنکه حکومت به سبب پیمانشکنی از حاکم ساقط نمیشود. همچنین حاکمیت از دید او انتقال پذیر است و حاکم تا زمانی که قدرت خویش را حفظ کرده و قادر به پاسداری از جان و تن تابعانش است، حاکم است. هابز در ارایه نظریه سیاسیاش از متفکران پیش از خود چون ارسطو، توسیدید، تاسیتوس، دکارت، گروتیوس، ماکیاوللی و فرانسیس بیکن متاثر است. به تعبیر کاپلستون «عمده اهمیت نظریه هابز معلول کوشش اوست در پی آنکه فلسفه سیاسی را گویی روی پای خودش بنهد و از این راه به راستی آن را به روانشناسی انسان و دستکم در حد نیت، به فلسفه کلی ماشینوار انگارانهاش بپیوندد ولی آن را از متافیزیک و تئولوژی بگسلاند.»
بهیموت یا پارلمان طولانی
چنان که گفتیم وام.ام. گلد سمیت در مقدمه بهیموت تاکید میکند، «هابز در این کتاب به بررسی علل جنگهایی میپردازد که مدت ١٠ سال وی را از موطن خود گریزان کرد.» کتاب شامل چهار گفتوگو میان دو شخص با نامهای A و B است که مترجم به ترتیب اولی را استاد و دومی را شاگرد خوانده زیرا اولی مسنتر است و بیشتر در مقام پاسخگو ظاهر میشود و دومی عمدتا پرسشگر است. گفتوگوی اول درباره علل انقلاب یا جنگ داخلی در انگلستان و تحلیل رخدادهای سالهای ١٦٤٠ تا ١٦٤٢ است. در این گفتوگو استاد علت بحران و طغیان عمومی را نفاق و گسترش مخالفت بر ضد شاه میداند. در این گفتوگو به ویژه بر نقش پارلمان به مثابه نهادی که بر تخصیص منابع مالی پادشاه نظارت داشت، تاکید میشود. پارلمان طولانی در ٣ نوامبر ١٦٤٠ تشکیل یافت و در دوره جنگ داخلی انگلستان دایر بود. گفتوگوی دوم شرح و تفصیل جنگهای داخلی است. در این بخش هابز بر نقش خطابه و بیان در بسیج هواداران و آشوب تاکید میگذارد. در این بخش هابز تاریخ مجلس عوام و نقش آن در حکومت انگلستان را شرح میدهد. با افزایش اختلاف میان پادشاه و پارلمان، تقاضاهای مجلس برای محدود کردن قدرت پادشاه به نتیجه نمیرسد و در نهایت جنگ شروع میشود. گفتوگوی سوم به ظهور الیور کرامول سردار برجسته سپاه پارلمان در سال ١٦٤٤ و شکست سپاه سلطنتطلبان در جنگهای مارستون مور (١٦٤٤) و نیز بی (١٦٤٥) و لاجرم محاکمه و اعدام چارلز اول (١٦٤٩) اختصاص دارد. از نظر هابز فقدان منابع کافی برای مقابله با سپاه پارلمان، اختلاف نظر در مواضع فرماندهان سپاه سلطنتطلبان، نادیده گرفتن حق قدیمی شاه برای گردآوری سپاه از بین زمینداران و اشراف، نقش تعیینکننده سبک جدید سپاه کرامول از علل شکست سلطنتطلبان و پیروزی کرامول بود. بحث از رقابت میان کرامول و سایر اعضای پارلمان دیگر بحث این گفتوگو است، رقابتی که با استیلای کرامول و حذف مخالفان از پارلمان طولانی و تشکیل «پارلمان ناقص» به پایان میرسد. همین پارلمان است که شاه را به اعدام محکوم میکند. گفتوگوی چهارم به حکومت کرامول به عنوان سرپرست کشور بین سالهای ١٦٥٣ تا ١٦٥٨ اختصاص دارد، بعد از اینکه او در ١٥٦٣ پارلمان ناقص را منحل کرد، در این گفتوگو همچنین لشکرکشیهای کرامول به ایرلند و مبارزاتش با چارلز دوم مورد بحث قرار میگیرد. کتاب با شرح تفرقه درونی پارلمان پس از مرگ کرامول و تشکیل دوباره پارلمان ناقص و ظهور سردار مانک به عنوان مرد نیرومند کشور و تصمیم او به تجدید پارلمان طولانی و احیای سلطنت و اجبار پارلمان به پذیرش چارلز دوم به عنوان پادشاه جدید و احیای مجدد سلطنت استوارتها به پایان میرسد. «بدین سان به گفته هابز قدرت حاکمه به شکلی دورانی از دست چارلز اول، به پارلمان طولانی و از آن پارلمان، به پارلمان ناقص، و از این پارلمان، به دست کرامول، و از وی به دست فرزندش، ریچارد، و دوباره از دست ریچارد به دست پارلمان ناقص و سپس به دست پارلمان طولانی و نهایتا به دست چارلز دوم رسید.»گلدسمیت در جمعبندی اهمیت بهیموت مینویسد: «هابز در کتاب بهیموت نظریه تازهای درباب انقلاب عرضه نمیکند، بلکه همان نظریه کتاب لویاتان و برخی دیگر از آثار خود را تکرار میکند و به کار میبرد»، او پس از تشخیص علل جنگ داخلی و بینظمی، به تجویز چاره و درمان میپردازد. راهکار از دید او آموزش علم وظیفهشناسی و فرمانبرداری از حاکم صاحب حق و اختیار است. «مادام که مردم، به جای شناخت عقلانیت سیاسی هابز، به افکار خیالی ارسطو و سیسرون پایبند باشند، شورش و انقلاب را پایانی نخواهد بود»