این روزها صحبت از چرخش محمدحسین مهدویان است که مطرح شدنش در سینمای ایران با تولید مستند داستانی های سینمایی با کیفیتی بود که بر تصور و اعتقاد برخی از منتقدان امروزش منطبق بود اما آیا او واقعا دچار چرخش شده است؟
به گزارش مرور نیوز، محمد صالح حجت الاسلامی؛ از همان ابتدا که «ایستاده در غبار» محمدحسین مهدویان بر روی پرده نقره ای جان گرفت، با دیدن فیلمی خوش ساختی که زندگی دلاوری از میهنمان را به تصویر کشیده بود، پر واضح بود که این کارگردان جوان، استعداد نوظهوری در سینمای ایران است که کارش را دست کم در سبک خاصی که پیش گرفته بود به خوبی بلد است. اما جذابیت های این فیلم سینمایی که مهدویان نویسندگی و کارگردانی اش را برعهده داشت، تنها به فرم آن محدود نبود، بلکه صراحت لهجه ای خاص بر آن حاکم بود که بر دل بسیاری از مخاطبانش می نشست.
صراحت لهجه ای که اگرچه انتخاب نویسنده و کارگردان پرشورش بود، اما برگرفته شده از روحیات یک رزمنده مومنِ انقلابیِ شجاع و جسور بود. مهدویان همه این خصوصیات که یادآور آمال و آروزهای مردم از افرادی اینچنین بود را در این فیلم به نمایش گذاشته و تصورات مردم را به تصویر درآورده بود و شاید نقدی غیر مستقیم و مقایسه ای ظریف با موجودی فعلی ما در رده ها و لایه های مختلف سیاسی و اجتماعی در دل داشت. در خلاصه داستان این اثر که محصول سازمان هنری رسانه ای اوج و به تهیه کنندگی حبیب الله والی نژاد تولید شده بود این جملات خود نمایی می کند: احمد متوسلیان که دوران نوجوانیاش را در «سکوت» گذرانده و اکنون بزرگتر شده، فرمانده لشکری میشود که باید در دروازههای خرمشهر با دشمن بجنگند. اما سرنوشت او فرسنگها دورتر از مرزهای ایران رقم میخورد.
در این فیلم تفاوت های جدی امثال احمد متولسیان با همرزمان و یا هم دوران هایِ جان به در برده از هشت سال جنگ تحمیلی و بر مسند قدرت نشسته های فعلی در نگاه مهدویان قاب گرفته شده بود که شاید نه تنها نکوهیده نیست بلکه برای زنده نگه داشتن راه انقلاب و شهدا، خلق چنین آثاری الزامی هم باشد.
در ادامه فعالیت مهدویان، ماجرای نیمروز، پا به عرصه گذاشت. اثری که اگرچه کارگردانی اش را این جوان بر عهده داشت؛ اما این بار نویسندگی فیلمنامه آن به طور مشترک توسط محمدحسین مهدویان و ابراهیم امینی نوشته شده بود و نه تنها محصول سازمان اوج نبود بلکه تهیه کننده این اثر هم سید محمود رضوی بود. تهیه کننده جوانی که البته در کارنامه اش درباره الی اصغر فرهادی و خیابان های نا آرام کمال تبریزی هم به چشم می خورد.
این فیلم منطبق با روایت رسمی از ماجرای کشته شدن موسی خیابانی بود اما در آن به نفوذ عباس زریبافان به اطلاعات سپاه هم اشاره شده است. این شخص که از اعضای بلند پایه سازمان منافقین (مجاهدین خلق) بود در نهایت در عملیات مرصاد (که سازمان مجاهدین نام آن را فروغ جاویدان گذاشته بود) کشته شد. کشته شدنی که در فیلم «ماجرای نیمروز ۲، رد خون» به تصویر کشیده شده اما نه بر اساس واقعیت بلکه به گفته کارگردان این اثر، بر اساس تخیل سازندگانش! صحنه ای که خیلی ها از آن حتی با عنوان خیانت نام برده اند و به نوعی تقدیس این شخص نفوذی محسوب می شود. البته باید تاکید کرد که اگرچه کارگردان و تهیه کننده این قسمت مشابه قسمت اول است اما نویسندگی آن، کار مشترک ابراهیم امینی و حسین تراب نژاد است و ظاهرا محمدحسین مهدویان در خلق فیلمنامه نقشی ندارد.
در فاصله بین ساخت دوگانه ماجرای نیمروز که در سالهای ۱۳۹۵ و ۱۳۹۷ ساخته شده بودند، مهدویان و رضوی یکی از آثار پرفروش تاریخ سینمای ایران یعنی فیلم اجتماعی-عاشقانه لاتاری را ساختند. اثری که به زعم نگارنده به نوعی برخلاف امنیت و منافع ملی تولید شد اما مورد اقبال عموم قرار گرفت و حتی جایزه ویژه هیات داوران سی و ششمین جشنواره فیلم فجر را هم دریافت کرد.
نکته این فیلم هم اقدام شخصیِ یک جوان، برای خونخواهی نامزد سفر کرده اش به کشورهای عربی و درنهایت مورد تجاوز و قتل قرار گرفتنش، بود. اقدامی که در داستان این فیلم، برخلاف نمونه های خارجی مشابه و موفقش، از یک اقدام شخصی و البته فراقانونی و به نوعی غیر منطقی خارج شد و پای همکاری نیروهای اطلاعاتی دولتی را هم در این حرکت به میان کشید. اگرچه ادعای فیلم تحسین غیرت بود اما صغرا و کبرای آن جور در نمی آمد چرا که سفر دختر برای فعالیت در صنعت مدلینگ تحت تاثیر مشکلات داخلی و ورشکستگی پدرش و اعمال فشار طلبکاران بود، نه اینکه از سوی یک نیروی مافیایی دزدیه و قاچاق شده باشد، پس نمی توانست در آن تعبیر ادعا شده بگنجد.
از همه مهمتر مهدویان در پاسخ به این سوال که آیا موافق است که اگر روزی فردی از یک فرد یا سازمانی در کشور ضربه شدیدی بخورد و ببیند که تنها راهش اقدام شخصی است و مرتکب چنین رفتاری بشود گفته بود : "به هر حال این فیلم است و وقتی قانون کارآمد نیست، رفتار فراقانونی پیش می آید و در هرجامعه ای ممکن است رخ دهد. این یک هشدار است که ممکن است منجر به یک جور حادثه شود و در کشور هم شاهد این اتفاقات هستیم."
جالب اینکه آن روز این سوال، از سوی برخی از رسانه ها و تحلیلگران اصولگرا، به واکنش و «حمله تند رسانههای زنجیرهای به اصطلاح اصلاحطلب» تعبیر شد.
اما مهدویان راهش را با ساخت «درخت گردو» با موضوع جنایات صدام در جنگ تحمیلی و بمباران شیمیایی مردم حلبچه ادامه داد. فیلمنامه این اثر این بار توسط ابراهیم امینی و حسین حسنی نوشته شده و تهیهکنندگی آن را سید مصطفی احمدی عهده دار بود. فیلمی خوش ساخت که سیمرغ بهترین کارگردانی را نصیب این کارگردان جوان اما پرآوازه کرد. اما در این فیلم اگرچه هرگز به این سوال پاسخ داده نشد که چرا هواپیماهای عراقی بمب شیمیایی حمل می کردند اما حتی جنایت حلبچه را هم به نوعی اتفاقی ناخواسته و سهوی نشان داد.
امسال مهدویان با فیلم شیشلیک به جشنواره فجر راه یافته اما دیگر نه از تهیه کنندگان قبلی اش خبری هست و نه یار همراه چند فیلم قبلی او یعنی ابراهیم امینی، بلکه فیلمنامه این کمدی سیاه را امیرمهدی ژوله نوشته است. اگرچه این فیلم تا این لحظه پر فروش ترین اثر حاضر در این دوره جشنواره نام گرفته اما از نظر بسیاری از منتقدان فیلمی ضعیف با متلک های سیاسی قلمداد شده است.
حتی بسیاری از اهالی رسانه و منتقدان آن را چرخش محمدحسین مهدویان از ساخت آثار سفارش و دولتی به سمت وضع موجود جامعه با ادای مردمی بودن دانسته اند.
بلا شک نوعی عصبانیت اجتماعی در این فیلم به تصویر کشیده شده است، عصبانیت از ریا و نفاق که اگر به نمادسازی رو بیاوریم ممکن است کار به جاهای باریک کشیده شود؛ مسئله ای که مهدویان و ژوله از پذیرفتن آن پرهیز می کنند. نکته ای که با توجه به مطول شدن این متن و خارج از حوصله بودن مطالب تشریحی مربوطه، از آن عبور می کنیم.
اما واقعیت این است که همین مرور کوتاه بر روی فعالیت پنج شش ساله مهدویان می تواند به نوعی ثابت کند که مهدویان چندان هم چرخشی نداشته و به نظر می رسد که رگه هایی از انتقاد همیشه در آثارش حضور داشته که این بار آن را عیان و عریان تر به روی پرده برده است و صد البته باید دید که تفاوت و تاثیر فیلمنامه نویسان و تهیه کنندگان آثار اخیرش با آنچه که در آثار ابتدائیش بوده چه مقدار در این وضعیت موثر واقع شده است.