محمدرضا شفیعی تهیهکننده فیلم سینمایی «ضد» به کارگردانی امیرعباس ربیعی تاکید کرد که این فیلم را در پاسخ به تذکر رهبر انقلاب درباره توجه به حادثه هفتم تیر ساختهاند.
به گزارش مرور نیوز، نشست رسانهای فیلم سینمایی «ضد» به کارگردانی امیرعباس ربیعی و تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی از آثار راهیافته به بخش سودای سیمرغ چهلمین جشنواره فیلم فجر روز ۲۰ بهمنماه در برج میلاد برگزار شد.
محمدرضا شفیعی تهیهکننده این فیلم در ابتدای این نشست بیان کرد: سال ۹۵ بود که حضرت آقا صحبت کردند که چرا به واقعه هفت تیر توجه رسانهای و هنری نشده است در حالی که این واقعه جزو مهمترین اتفاقات بود که هفتاد و چند نفر از سران نظام در آن از بین رفتند و شروع عملیات مجاهدین علیه انقلاب بود.
وی افزود: این سازمان هنوز به صورت رسمی مسئولیت این اقدام را به عهده نگرفته است که به نظر میرسد به این دلیل است که در لیست گروهکهای تروریستی قرار میگیرند چون نحوه این اقدام از نظر بینالمللی مذموم است. ما از همان موقع تحقیقات را آغاز کردیم. چون آن موقع تحقیقات را برای شروع یک سریال درباره شهید بهشتی آغاز کرده بودیم کم و بیش اطلاعاتی داشتم اما تحقیقات مجددی شروع شد پروندههای مفتوح را بررسی کردیم و از میان آنها به قصههایی رسیدیم. این تحقیقات دو سال طول کشید سال ۹۸ برای تولید خیز برداشتیم اما به تعویق افتاد و از اواخر سال ۹۹ جدیتر پیگیری را آغاز کردیم و فیلمنامه چند نوبت بازنویسی شد.
لیلا زارع بازیگر این فیلم درباره رضایت خود از خروجی فیلم گفت: اساساً نقشی را تا الان بازی نکردهام که خیلی به خودم نزدیک باشد اما با نقش ارتباط گرفتم و به آن نزدیک شدم. اینکه چقدر از خروجی راضی هستم را هم خودم نباید بگویم ولی این نقش دو ویژگی داشت که آن را دوست داشتم و عاشقانه به آن پرداختم؛ یکی وجه انسانی و دیگر وجه عاشقانه، هرچند فرجام سختی داشت اما با آن همراه شدم.
مرتضی کُهزادی طراح گریم هم درباره گریم کاراکترها گفت: کار گریم این فیلم خیلی سخت بود اما بازیگران هم کمک کردند ما تلاش میکردیم سن خانم زارع را پایینتر بیاوریم و امیدوارم این اتفاق رخ داده باشد.
لیندا کیانی هم مطرح کرد: این فیلم جزو کارهای خوبی بود که بازی کردم. طبق صحبتهایی که من با آقای ربیعی داشتم قرار شد با زنهای منافقی که تاکنون در آثار دیدیم، متفاوت باشد، تصور من از یک دختر منافق این نبود و تلاش کردم به ذهنیات آقای ربیعی نزدیک شوم.
ربیعی درباره تمرکز بر مسأله نفوذ در دو فیلم اول خود اظهار کرد: اینکه پروژهای برای خود تعریف کرده باشم که درباره نفوذ باشد، اینطور نیست. هر فیلم مضمون مرتبط با خود را میطلبد، در این فیلم هم چون مسأله، نفوذ و انفجار حزب بود، چنین پایان بندی انتخاب شد.
وی درباره بخشهای مرتبط با شهید بهشتی در فیلم گفت: فکر میکنم نیاز بود روی چهره بهشتی متمرکز باشیم، چون حزب آخرین جایی بود که دکتر بهشتی رفت. اسلوموشن قسمت ورود دکتر بهشتی هم منطق سینمایی داشت، چون زاویه نگاه سعید است که با احساس خاصی نظارهگر دکتر بهشتی است چون او تنها کسی بود که میدانست در ادامه چه اتفاقی رخ خواهد داد.
وی درباره تعلیق کمرنگ داستان در نیمه دوم عنوان کرد: ما ماجرایی را به تصویر کشیدیم که آخرش را تماشاگر میدانست، به خاطر همین تعلیق درباره شخصیتها داشتیم.
شفیعی هم اظهار کرد: اکثر شخصیتهای این فیلم واقعی نیستند که ما به ازای تاریخی داشته باشند. این به معنای آن نیست که آن شخصیتها اصلاً ما به ازای تاریخی نداشتهاند بلکه گاهی چند شخصیت را در یک شخصیت طراحی کردیم. این واقعهای که به آن پرداختیم، لزوماً به این معنا نیست که در بکراند واقعه هفت تیر رخ داده باشد، آنچه ما در تحقیقات به آن رسیدیم این بود که فرد دیگری به جز کلاهی ملعون در پرونده وجود داشته و آن فرد تمکین نکرده که این ترور را انجام بدهد، در این حد داستان فیلم قابل استناد است و بقیه تخیل ماست.
کهزادی درباره گریم شخصیتهای واقعی فیلم هم بیان کرد: از محمدرضا کلاهی تنها یک فریم عکس است که اتفاقاً نامفهوم هم هست ولی تلاش کردیم شبیهسازی کنیم ما هیچ شخصیت واقعی به جز کلاهی و شهید بهشتی نداشتیم اما تلاش کردیم شخصیتها شبیه آنها شوند.
ربیعی هم گفت: فیلمنامه این فیلم یک قصه تخیلی است که در پشت آن واقعیتهایی وجود دارد. ولی بکراند وقایع تاریخی است که کاملاً مبتنی بر پژوهش است.
ربیعی درباره اینکه چرا مستقیماً درباره سازمان مجاهدین فیلم نمیسازد، هم اظهار کرد: اینکه برای من جذاب است ماجراهاست اینکه بخواهیم یک ایدیولوژی را فیلم کنیم کار سختی است، بررسی ایدیولوژی کار را سخت میکند، چون نمیخواهیم کار شعاری شود.
شفیعی هم مطرح کرد: در تحقیقاتی که در این پروندهها داشتیم متوجه شدیم کلاهی نامزدی داشته است که آن را از سازمان مخفی کرده بود، همین فرد چند روز قبل از هفتم تیر در تهران کشته میشود که دلیلش روشن نیست. اینها را مثال زدم تا بگویم بخشی از این شخصیتها به همین میزان برایشان فکت تاریخی پیدا کردیم.
ربیعی درباره اینکه کار با چهرههای مغرور سینما چگونه است، اظهار کرد: من در این کار با چهرههایی مغرور کار نکردم بلکه با چهرههایی کار کردم که به شدت همراه و خوب بودند، سوال شما غلط است.
نادر سلیمانی هم مطرح کرد: من از همان ابتدای کار پرسیدم چرا من را انتخاب کردند که دیدم منش این دو عزیز خیلی خوب است و اجازه دادند ذهنیتهای خیلیها درباره بازیگران طنز شکسته شود و بدانند یک بازیگر طنز میتواند کار جدی کند. انگار بازیگری در آثار طنز، مهری است که بر ما داغ شده و چسبیده است. آقای ربیعی به من گفت میدانم شما پتانسیل این کار را دارید که من از ایشان ممنونم. این کار برای من فوقالعاده سخت بود، باید قالب میشکستم و این کار برای یک بازیگر خیلی سخت است. نه اینکه نشود بلکه سخت است. برای من هم در آن زمان اندک، این کار خیلی سخت بود.
ربیعی هم توضیح داد: قطعاً طبق مستندات تاریخی این فاجعه کار منافقین بوده و اتفاقاتی که بعداً برای کلاهی میافتد مانند حضورش در اشرف، نشان از همین موضوع دارد. اگر سازمان تا به حال مسئولیت این اتفاق را به عهده نگرفته است، به این دلیل است که این واقعه انقدر برای حیثیت سازمان بد بوده که همیشه از آن فرار میکنند.
شفیعی هم مطرح کرد: واقعه هفتم تیر دادگاه بینالمللی هم داشته است اما در آنجا به آن رسیدگی نمیشود. در مرحله تحقیقات بر اساس صوتی که از رجوی شنیدم جملهای داشت که میگفت ما با بهشتی نمیتوانستیم کنار بیاییم و دلایل متعددی برای حذفش داشتیم. ما با آخوندی که کیف دارد و لباس اتو کشیده تنش میکند، رمان میخواند و… نمیتوانیم کنار بیاییم و حذفش اجباری بود. بهترین انتخاب ما برای بیان خصوصیات شهید بهشتی همین گونه بود، سرگذشت این شخصیتها طولانی است و چیزی که به ذهن ما رسید این بود که آنچه که قرار است از شخصیت او بدانیم این بود که او را از نگاه مخالفان ببینیم و بدانیم چرا ناگزیر از حذفش شدند.
در ادامه جواد موگویی مشاور تاریخی پروژه هم مطرح کرد: ما نزدیک ۷۰ مصاحبه با شاهدان و حتی عاملان این ترور داشتیم. سعید شاهسوندی از عاملان این کار الان زنده است و در آلمان به سر میبرد، شاهسوندی در روز انفجار داخل خانهای بود که مفصل درباره این واقعه تعریف کرده و گفته خبر داشتیم قرار است اتفاقی بیفتد و فقط علی زرکش میدانست این اتفاق چیست. میگفت وقتی خبر انفجار آمد و فهمیدیم بهشتی کشته شده سروری خانه را فرا گرفت.
وی گفت: کلاهی دانشجوی علم و صنعت بوده و آنچه در فیلم درباره اوست بر اساس واقعیات است، اما تخیلاتی هم داشتیم. ما به همه ماجرای پشت پرده انفجار نمیتوانستیم بپردازیم، مثلاً همان قسمتی که کلاهی در حیات میچرخید و همه را جمع میکرد تا به جلسه بیایند و تعداد قربانیان بالا برود، واقعی است، شاخه اروپای مجاهدین این اتفاق را پذیرفته اما به دلیل بعد بینالمللی، بعداً آن را کتمان کرد، از فیلمهایی که بعد از سقوط صدام هم پیدا شده هویداست که مجاهدین این کار را کردهاند.
شفیعی در ادامه عنوان کرد: راف کات اولیه که آماده شد ما با یک فیلم ۱۶۰ دقیقهای مواجه بودیم، البته بر اساس همان فیلمنامه مورد توافق گرفته شده بود، اما در پرداخت زیاد شده بود. برای اینکه تایم را کوتاه کنیم و به زمان قابل قبول برسیم، مجبور شدیم بخشی از سکانسهای خانم جوادی و آقای نادری را حذف کنیم و به آنها یک عذرخواهی بدهکارم.
مهدی نصرتی هم عنوان کرد: شخصیت سعید واقعی نبود و اگر بود به آن رجوع نمیکردم و سعی میکردم با راهنمایی کارگردان شخصیت را بسازم و با روش خودم و البته تمرین به آن برسم.
مهشید جوادی هم عنوان کرد: از دلجویی آقای شفیعی ممنونم، چون وقتی فیلم را دیدم خیلی شوک شدم اما به هر حال هرچیزی یک بهایی دارد؛ خیلی وقت بود که دوست داشتم وارد سینما شوم و شاید لازم بود با نقش کوتاهی این کار را آغاز کنم، من اغلب در سریالها نقش یک بودم اما انگار باید این بها را پرداخت میکردم.