یکی از این وجوه مغفول‌مانده، ترسیم نقش علامه در نهضت امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی است. بی‌توجهی به این موضوع مهم در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی سبب شده تا در نهایت تأسف، برخی برای خود و دیگران، مرحوم علامه را یک ضدانقلاب جلوه دهند.

به گزارش مرور نیوز، «ماجرای علامه و انقلاب» عنوان کتابی است که توسط رضا اکبری آهنگر و وحید خضاب نگاشته شده و به همت انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. در  یادداشت قبلی درباره این کتاب  با استناد به نظرات افرادی همچون علامه حکیمی، سید حسین نصر و محسن کدیور و دیگران درباره جمله منتسب به جناب علامه طباطبایی با این محتوا که: "اولین شهید در این انقلاب، اسلام است." پرداختیم. جمله‌ای که هیچ منبعی برای آن وجود ندارد و همه بستگان، نزدیکان و شاگردان جناب علامه آن را دروغ محض دانسته و همه بالاتفاق این مسئله را بیان کردند که جناب علامه چنین جمله‌ای را نگفته است. در این یادداشت به شخصیت علامه و نسبت ایشان با امام و انقلاب براساس نوشته‌های کتاب «ماجرای علامه و انقلاب» می‌پردازیم.

 

سایه تقوا، عرفان و علم بر سیاست

علامه طباطبایی نامی آشناست که همواره تداعی‌کننده معنویت، تقوا، اخلاق و علومی همچون تفسیر، عرفان، حکمت و در کل مصداق یک استاد بزرگ علمی و عملی در معارف اسلامی است؛ اما به جرأت می‌توان گفت که شاید هیچکس با شنیدن نام علامه ذهنش به سمت سیاست نرود و باید اذعان نمود که درخت تنومند تقوا و علم علامه بر برخی از ابعاد دیگر شخصیتی ایشان سایه افکنده و در طول این سال‌ها به آن عنایت خاصی نشده است. یکی از این وجوه مغفول‌مانده، ترسیم نقش علامه در نهضت امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی است. بی‌توجهی به این موضوع مهم در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی سبب شده تا در نهایت تأسف، برخی برای خود و دیگران، مرحوم علامه را یک ضدانقلاب جلوه دهند.

آنچه مسلم است این است که علامه نه تنها با اصل نهضت امام مخالفتی نداشته‌اند؛ بلکه در پیشبرد آن نیز اثرگذار بوده‌اند.

 

المیزان کلیدی برای همه مشکلات فرهنگی و دینی

تفسیر شریف «المیزان» اصلی‌ترین اثر علامه است و باید برای یافتن نظر ایشان درباره حکومت اسلامی ابتدا به آن مراجعه شود. تفسیری که یکی از شاگردان مبارز علامه یعنی آیت‌الله مصباح یزدی درباره آن می‌گوید: «مرحوم استاد ضمن تدریس تفسیر قرآن به مسائل اجتماعی که می‌بایست افراد جامعه تدریجاً به آنها آشنا بشوند و برایشان از مدارک اصیل اسلامی راه حل بیابد توجه خاصی مبذول می‌فرمود. این کتاب منشأ آن شد که گویندگان و نویسندگان مسلمان برای تحقیق در مسائل دین، فرهنگ، جامعه، اقتصاد، سیاست، تاریخ و سایر ابعاد زندگی انسان به آن مراجعه کرده، از رهنمودهای استاد در حل همه مسائل بهره گیرند؛ یعنی المیزان کلیدی بود برای حل همه مشکلات فرهنگی و دینی جامعه‌ای که در راه تکامل و فراهم آوردن زمینه‌های انقلاب اسلامی قدم برمی‌داشت.»

علامه طباطبایی به خوبی می‌دانند که برپایی حکومت اسلامی که مجری احکام و محافظ شریعت باشد در شرایطی که رژیم سلطنتی بر جامعه حاکم است، کار آسانی نبوده و دردسر دارد. برای همین معتقد به «قیام» هستند. ایشان در این باره می‌نویسند: «ما هم نمی‌گوییم با حفظ شرایط موجود در جهان احکام اسلام بدون هیچ دردسری جاری شود، البته هر سنتی که در هر جامعه‌ای جاری شده، ابتدایی داشته یعنی قبلاً نبوده و بعد موجود شده است و وقتی می‌خواسته موجود شود البته شرایط حاضر به آن ناسازگار بوده و آن را طرد می‌کرده و سنت نو هم با سنت قبلی‌اش مبارزه می‌کرده و چه بسا به خاطر ریشه‌دار بودن سنت قبلی چند باری هم شکست می‌خورده و دوباره قیام می‌کرده تا پس از دو یا سه بار شکست، غلبه می‌افتد و سنت قبلی را ریشه کن می‌کردند.»

شاید اینگونه تصور شود که منظور علامه از «قیام» برای تغییر سنت حول مباحث فرهنگی و اجتماعی می‌چرخد نه نظام حکومتی و سیاسی؛ اما صراحت ایشان بر سنت‌های دینی و دنیوی و همچنین مثال ایشان در پاورقی در مورد تغییر نظام شوروی از اشتراکی به فردی و استبدادی نشان می‌دهد که منظور ایشان نظام‌های سیاسی را نیز در بر می‌گیرد.

 

تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت و بدون تجربه قبلی

یکی از مسائلی که هنگام بحث تشکیل حکومت اسلامی از جانب مخالفین مطرح می‌شد مسئله عدم تجربه قبلی تشکیل یک حکومت اسلامی کامل بود. در تفسیر المیزان به این مسئله اینگونه پاسخ داده شده است: «جوابش این است که کدام یک از ادیان و سنت‌ها و مسلک‌های جاری در مجتمعات انسانی در پیدایش و بقایش و در حکومت یافتنش متکی به تجربه قبلی بوده تا حکومت یافتن اسلام محتاج به تجربه قبلی باشد. این شرایط و سنت‌های نوح و ابراهیم و موسی و عیسی است که می‌بینیم بدون سابقه و تجربه قبلی ظهور کرد و سپس در بین مردم جریان یافت و همچنین روش‌های دیگر چون کیش برهما و بودا و مانی و غیره و حتی رژیم‌های تازه در آمد و سنت‌های مادی هم بعد از تجربه پیدا نشدند. این سنن دموکراتیک و کمونیست و رژیم‌های دیگر است که بدون تجربه قبلی پیدا شدند و جوامع مختلف انسانی به شکل‌های مختلف جریان یافتند؛ اما ممکن است این سؤال مطرح شود که شاید منظور علامه طباطبایی از حکومت اسلامی برقراری حکومت در زمان معصومین بوده و این نظرات تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت را در بر نمی‌گیرد.»

هرچند که دقت در عبارات ذکر شده از «المیزان» می‌تواند پاسخ سؤال مذکور را بدهد؛ اما برای اشاره به نظر ایشان در مورد تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت به این عبارات اکتفا می‌نماییم: «به هر حال امر حکومت اسلامی بعد از رسول خدا و بعد از غیبت آخرین جانشین آن جناب صلوات‌الله‌علیه یعنی در همین عصر حاضر بدون هیچ اختلافی به دست مسلمین است؛ اما با در نظر گرفتن معیارهایی که قرآن کریم بیان نموده و آن این است که اولاً مسلمین باید حاکمی برای خود تعیین کنند و ثانیاً آن حاکم باید کسی باشد که بتواند طبق سیره رسول‌الله حکومت نماید و سیره آن جناب سیره رهبری و امامت بود نه سیره سلطنت و امپراتوری و ثالثاً باید حکومت الهی را بدون هیچ کم و زیاد حفظ نماید و رابعاً در مواردی که حکمی از احکام الهی نیست از قبیل حوادثی که در زمان‌های مختلف یا مکان‌های مختلف پیش می‌آید با مشورت عقلای قم تصمیم بگیرند که بیانش گذشت.»

دلیل بر همه این‌ها، آیات راجع‌به ولایت رسول خداست، به اضافه این آیه شریفه که می‌فرماید: «لقد کان لکم فی رسول‌الله اسوة حسنه» موضوعاتی از این قبیل در تفسیر المیزان در ذیل دیگر آیات قرآن همچون آیه 247 سوره بقره نیز دیده می‌شود.

 

رژیم پهلوی و سانسور آثار علامه

علامه طباطبایی در آثار مختلف خود با مثال زدن نظام‌های پادشاهی «قیصری و کسرایی» بر نظام‌های غیرالهی و به‌خصوص پادشاهی تاخته و از آنان انتقاد می‌کند. در اثر همین سیاست عامه مردم زندگی آزادانه اسلامی را به زندگی بردگان عهد باستان تفسیر کرده و آیین پاک اسلام را همان زورگویی‌های فرمانروای وقت (ظل‌الله) و عدالت و امنیت اجتماعی دینی را همان کوبیدن کسی که به سلطان وقت گردن‌کشی کند و خاموش کردن هر صدای مخالفی که بلند شود، فرض می‌کردند. نباید از نظر دور داشت که این عبارات را در عصری نوشته است که برخی شاه را «ظل‌الله» می‌خواندند. این صفت برای شاه، از جمله صفاتی بود که با توجه به بعد مذهبی ملت انتخاب شده بود. به گونه‌ای که برخی حقیقتاً اینگونه تصور می‌نمودند که مخالفت با شاه، مخالفت با خداست.

از سوی دیگر دوره حکومت پهلوی یکی از پرفراز و نشیب‌ترین دوره‌های شاهنشاهی در قبال مذهب بود؛ چرا که سیاست‌های متغیر آنها نسبت به دین مردم به خوبی مشهود است. مرحوم علامه که یکی از شاهدان عین این روند بودند در تفسیر «المیزان» می‌نویسند: «می‌بینیم چگونه سیاست‌ها و سیاست‌بازان با دین مردم بازی می‌کنند، یک روز تیشه به ریشه آن می‌زنند و روز دیگر روی خوش نشان می‌دهند و در ترویج آن می‌کوشند و روز دیگر کاری به کار آن نداشته به حال خود واگذارش می‌کنند.»

 بنابراین باید گفت بی‌تردید مرحوم علامه طباطبایی از لحاظ نظری با تشکیل حکومت اسلامی و قرار دادن آن به جای رژیم پهلوی موافق بوده‌اند.

 

علامه در کلام آیت‌الله مصباح یزدی و مقام معظم رهبری

آیت‌الله مصباح یزدی، اندیشه‌هایی که توسط علامه پرورش یافته بودند را مؤثر در پیدایش حکومت اسلامی دانسته و می‌گوید: «هر انسان منصفی که با کتاب‌ها و دروس و شاگردان ایشان آشنایی داشته باشد، مشاهده می‌کند که این تربیت‌یافتگان مکتب علامه چه مقام‌های مهم معنوی و سیاسی را در جامعه کسب کرده‌اند و چه تاثیرات ارزشمندی بر فرهنگ، اجتماع، سیاست و مدیریت کشور گذاشته‌اند. در آن دوران طرح آن مسائل و افکار مقدمه‌ای برای پرورش اندیشه‌هایی بود که در پیدایش حکومت اسلامی نقش موثری را عهده‌دار شدند.»

حال باید گفت وقتی اندیشه‌های شخصیتی همچون شهید آیت‌الله مطهری برای انقلاب مفید بوده و خود او نیز ریشه این فایده را از علامه طباطبایی می‌داند، پس چگونه می‌توان علامه را در نهضت مؤثر ندانست؟ برخی از همین شاگردان همچون شهید آیت‌الله قدوسی خود نیز شاگردپرور شده و با کمک علامه حوزه‌ای را تأسیس و اداره نمودند که بعدها تبدیل به یکی از پایگاه‌های کادرسازی برای نهضت و نظام شد. مگر جز این است که: «مدرسه حقانی که به لحاظ برنامه‌ریزی درسی و نظم و انضباط و مدیریت قوی، از شهرت بالای برخوردار بود، با حمایت فکری اساسی زیادی و با راهنمایی و همراهی و همکاری علامه طباطبایی و آیت‌الله مشکینی به تربیت نسلی از طلاب جوان پرداخت طوری که مدرسه مزبور بهترین مدرسه با بالاترین سطح برنامه در حوزه علمیه قم شد.»

نتیجه آنکه مرحوم علامه طباطبایی نه تنها از حیث نظری با سرنگونی رژیم شاه و تشکیل حکومت اسلامی موافق بودند؛ بلکه در عمل نیز با نهضت امام همراهی‌هایی داشته‌اند و به هیچ‌وجه نمی‌توان ایشان را مخالف انقلاب قلمداد نمود. اما وظیفه اصلی خود را فعالیت‌های علمی یافته بودند که آن فعالیت‌ها نیز بر سر مناسبی را برای برپایی این نظام اسلامی فراهم آورد. مقام معظم رهبری در این باره می‌فرمایند: «او به کاری پرداخت که آن روز آن را لازم می‌دانست. بعد هم حوادث و وقایع شهادت داد و اینکه این‌ها لازم است.»