سیدحسن حسینی شاعری بود که دیالوگ‌های گنجشک و جبرئیلش، شرابه‌های روسری مادرش و سفرهای گردبادش را در ملکوت سکوت حکایت کرد و با حلق اسماعیل همصدا شد.

به گزارش مرور نیوز او یکی از سه رأس مثلث شعر انقلاب است؛ شاعر « همصدا با حلق اسماعیل » که رهبر انقلاب پس از ارتحالش، پیام تسلیتی به این شرح صادر فرمودند و درگذشت وی را داغی برای جامعه ادبی و هنری انقلاب دانستند:

« بسم الله الرحمن الرحیم

با اندوه و تأسف بسیار، خبر درگذشت شاعر و هنرمند عزیزمان آقای سید حسن حسینی را شنیدم. این داغ بزرگی بر دل جامعه هنری و ادبی انقلاب است. این انسان فرزانه و آزاداندیش و این مومن پارسا و بافضیلت، یکی از نمونه‌های برجسته امروز و یکی از امیدهای آینده بود. در شعر و ادب و نیز در پژوهش و تأملات محققانه، خرد و ذوق و ابتکار، شاخصه‌های کار او بود. مشاهده فرآورده های ذهن خلاق او هماره برای اینجانب اعجاب آور و تحسین انگیز بود. درگذشت او خسارت بزرگی برای اصحاب هنر و ادب است. این حادثه تلخ را به بازماندگان آن عزیز و نیز دوستان و همکارانش و به همه دلبستگان به زبان و ادب و شعر فارسی تسلیت می‌گویم و از خداوند متعال، فیض و رحمت و مغفرتش را برای آن فقید مسئلت می‌کنم. سید علی خامنه ای.»

باید گفت رهبر حکیم انقلاب همواره به این شاعر انقلاب و دفاع مقدس نظر لطف داشتند و حتی در برخی دیدارهای ادبی خود نیز از وی تجلیل کردند: « ... نقد خوبی از آقای حسن حسینی دیدم که درباره شاعر عرب، نزار قبانی نوشته شده بود. بعد از ظهری بود که می خواستم بخوابم؛ این نقد را که مطالعه می‌کردم، اصلا خواب را از سر من بُرد! خدا می‌داند که من گریه کردم. گفتم واقعا ببین انقلاب چه کرده است. جوانی آمده، در عالم نقد وارد شده و این قدر خوب و قشنگ و شجاعانه حرف زده است. شماها بحمدالله چنین قدرت‌هایی دارید و چنین امکاناتی در شما هست. قلم شما خوب است. ذهن شما، ذهن قوی فن است. هر کدام شما برای انقلاب ارزشی دارید و واقعا یک جواهرید... هر کدام باید با معرفت به ارزش خودتان، این کار را جدی بگیرید و دنبال کنید ...»

مرحوم دکتر سید حسن حسینی یکی از همین شماهاست. او متولد سال 1335 در تهران است. اگرچه لیسانسش را در رشته تغذیه گرفت؛ اما شوقش به ادبیات فارسی وی را به این رشته کشاند تا فوق لیسانس و دکتری خود را در این رشته دریافت دارد.

شاعری که از ملکوت سکوت می‌سرود/ از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

او از سال 1352 نوشتن و سرودن را آغاز کرد و برخی نوشته‌ها و سروده های خود را در مجله فردوسی منتشر می‌کرد.

سیدحسن حسینی از موسسان حوزه اندیشه و هنر اسلامی - که اکنون حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی خوانده می‌شود - است؛ آنجا که در سال 1358 به واحد ادبیات این مرکز رفت و با افرادی مانند قیصر امین پور به فعالیت پرداخت و این در حالی بود که برخی هنرمندان دیگر هم در واحدهای دیگر مشغول به کار و کوشش شدند که از جمله آنان می‌توان به سیدحسام الدین سراج و محسن نفر در واحد موسیقی اشاره کرد.

این شاعر برجسته از سال 1367 هم به تدریس ادبیات فارسی در دانشگاه روی آورد و البته به دلیل تسلطش به ادبیات عرب، این رشته را هم تدریس می کرد.

از سید حسن حسینی آثار ماندگاری به یادگار مانده است که از آن جمله می‌توان به « همصدا با حلق اسماعیل » ، « بُراده‌ها » ، « گنجشک و جبرئیل» ، « در ملکوت سکوت» ، « شرابه‌های روسری مادرم» و « سفرنامه گردباد» اشاره کرد؛ آثاری که بیشتر آنها به همت انتشارات سوره مهر به زیور طبع آراسته شده است.

او همچنین کتاب « گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس» را هم جمع‌آوری کرد و از شاعران برجسته دفاع مقدس بود؛ آنجا که به همراه برخی شاعران سوار بر مینی‌بوس می‌شد و در ایام هشت سال دفاع مقدس به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل می‌رفت و با اشعار حماسی خود، شوری در دل رزمندگان اسلام ایجاد می‌کرد.

نقل است که وقتی به او گفته بودند که به عنوان شاعر برگزیده دفاع مقدس انتخاب شده است و قرار است جایزه بگیرد، گفته بود: « تیر و ترکشش را دیگران خوردند و حالا جایزه‌اش را ما بگیریم!؟»

شاعری که از ملکوت سکوت می‌سرود/ از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

سید حسن حسینی در قالب‌های گوناگونی مانند غزل، مثنوی و رباعی و البته در موضوعات متنوعی شعر سروده است که برخی از آثار او هم دارای مضامینی از طنز است.

همچنین تسلطش به زبان عربی سبب شد تا ترجمه گزیده آثار جبران خلیل جبران را از زبان عربی برگردان کند؛ اثری که آن نیز در بازار نشر و با عنوان « حمام روح» ، در برابر دیدگان علاقه مندان است.

و اکنون نمونه‌ای از غزل‌های روح نوازش را به تماشا می‌نشینیم:

شاهد مرگ غم ‌انگیز بهارم چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟

نیست از هیچ طرف راه برون‌شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته این ایل و تبارم چه کنم؟

من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو اَم
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟

یک ‌به ‌یک با مژه‌ هایت دل من مشغول است
میله‌ های قفسم را نشمارم چه کنم؟

و این نیز سروده‌ای دیگر از او در مقام یک شاعر آئینی است که در آن به ماه محرم، به عنوان ماه سرآغاز سال قمری اشاره می کند:

برای خاطرم غم آفریدند
طفیل چشم من نم آفریدند

چو صبح آنجا که من پرواز دارم
قفس با بال، توأم آفریدند

گهر موج آورد، آئینه جوهر
دل بی آرزو کم آفریدند

وداع غنچه را گل، نام کردند
طرب را ماتم غم آفریدند

کف خاکی که بر بادش توان داد
به خون گِل کرده آدم آفریدند

چسان تابم سر از فرمان تسلیم
که چون ابرویم از خم آفریدند؟

جهان خونریز بنیادست، هشدار
سر سال از محرّم آفریدند ...

این هم نمونه‌ای است از اشعار طنز دکتر سیدحسین حسینی که بسیار تأمل برانگیز و اندیشه محور است؛ شعری که بخش‌هایی از آن را مرور می‌کنیم:

در اتوبان سلوک
شاعری هروله‌ای کرد و گذشت
زاهدی چپ شد و مرد
عارفی پنچری روح گرفت
شاعری شعرِ جهانی می‌گفت

هم بدان گونه که می‌افتد و دانی می‌گفت

شاعری شوریده
از خودش بر می‌گشت
کاغذی در کف داشت
پی یک شاعر دیگر می گشت

پیش چشم شاعر
جدولی حل می‌شد
عشق مختل می‌شد

شاعری شایعه بود
نقد تکذیبش کرد

تاجری سر می‌رفت
شاعری حل می‌شد
ناقدی نیزه به دست
در المپیک غم اول می‌شد

شاعری خم می‌شد
منشی قبله عالم می‌شد

شاعری خون می‌گفت
زاهدی ایدر و ایدون می‌گفت
قصه ی لیلی و مجنون می‌گفت

سالکی خسته به دنبال حقیقت می‌رفت
در مجاری اداری گم شد

شاعری مادر شد
پدر بچه خود را سوزاند!

شاعری نی می‌زد
عارفی می‌نالید
زاهدی بست پیاپی می‌زد ...

دکتر سیدحسن حسینی سرانجام پس از دیدن 48 بهار در زندگی، در بهار سال 1383 و در نُهمین روز از فروردین ماه، به دیدار معبود شتافت و جاودانی شد. روحش شاد و یادش گرامی.