کارگردان فیلم سینمایی «آباجان» گفت که هیچکدام از نقدهایی که درباره فیلمهایم مینویسند نمیخوانم چون خود به سراغ منتقادانی که خوب هستند میروم. در فضای مجازی نظرات بیهوده وجود دارد و ذهن را درگیر میکند و این موضوع تمرکز آدم را به هم میزند.
به گزارش مرور نیوز، فیلم سینمایی«آباجان» جدیدترین ساخته هاتف علیمردانی در آخرین روزهای سال 95 اکران نوروز خود را قطعی کرد تا بلافاصله پس از «هفتماهگی» نام این کارگردان با فیلم دیگری بر سر در سینماهای کشور نقش ببنند. علیمردانی که پیش از این فیلمهایی چون «هفتماهگی» و «کوچه بینام» را ساخته است دانش آموخته رشته نقاشی است و حدوداً از سال 87 پای در عرصه کارگردانی نهاده است.
«آباجان» چند هفتهای است که در سینماهای کشور اکران میشود، به همین خاطر با عوامل آن به گفتوگو نشستیم، در این جلسه هاتف علیمردانی(کارگردان و تهیهکننده فیلم )، محمدرضا غفاری(بازیگر) و امیر ادیبپور(تدوینگر) حضور داشتند. در ادامه قسمت اول این گفتوگو را مشاهده میکنید:
*******
در ابتدا از ویژگیهای فیلم بگویید و در رابطه با انتخاب بازیگران توضیح بدهید.
عیلمردانی: جلوههای ویژه فیلم ما آنقدر به واقعیت نزدیک بود که فکر نمیکنم فیلمی تاکنون به این اندازه نتوانسته است به فضای رئال نزدیک شود. البته این به خاطر آن است که من چند فیلم انیمیشن در کارنامه فیلمسازیم دارم و کاملاً به این فضا نزدیک هستم. این که این جلوههای ویژه را ندیدهاند برایم حیرت انگیز است. بازی خانم معتمدآریا، برای ما عادی شده، ممکن است بچههایی که فیلم اول یا دومشان است، خیلی برای آنها جذاب باشد، ناراحت بشوند یا خوشحال بشوند، منتها ما دیگر از این فضاها عبور کردیم، بیشتر من دنبال پرِزنت کردن فیلممان هستیم، یعنی جشنواره فجر محیط خوبی است برای دیدن فیلمهایی که در ژانر فیلم ما ساخته میشود، همین که ما فیلمهایمان را اکران میکنیم، دیده میشود و در مورد آن صحبت میشود برایمان کافی است، به هر حال بزرگترین جایزه هم جایزهای است مردم در این جشنواره میدهند، معتبرترینش، تاثیرگذارترینش در اکران هم همین است، به هر حال وقتی از دست مردم جایزه میگیریم یک مزه دیگری دارد و خدا را شکر در این سالها فیلم ما همیشه بین ده فیلم بوده، و جزء 3 فیلم اول بوده، این موهبتی است که شامل فیلمهای ما از طرف مردم میشود.
جشنوارهزدگی بر روند تولید ساخت فیلم در سینمای ایران تاثیر میگذاشته و آن را به تکرار میرساند، مثلاً برخی از فیلمسازان به اِلمان فیلمهای در سال گذشته در جشنواره فیلم فجر اقبال خوبی داشتهاند نگاه میکنند، سال بعد 70 درصد فیلمها آن اِلمانهایی که آن فیلم موفق سال گذشته داشته است را دارند، یعنی این نگاه به جشنواره و داوری و همه را به تکرار میرساند، به نظر میرسد سینما در حال یکنواخت شدن است. با این نگاه یک توضیح درباره فیلم «آباجان» بدهید.
علیمردانی: بعد از چند فیلمی که در تهران ساختم، یکسری دلمشغولیهایی داشتم که با توجه به آن علاقهمند بودم مقداری فضا متفاوتتری را روایت کنم که در آن فضا بتوان حرفهای جدیدتری مطرح کرد، به هر حال سالهای جنگ و اتفاقاتی که آن روزها در ایران میافتاد هنوز که هنوز است در مورد آن حرف زده میشود و یا آدمهای عجیبی که اتفاقات عجیب را رقم زدند و معمولاً من همیشه دوست داشتم جنگ را از یک زاویه دیگری ببینم، یعنی ببینم در این 8 سال جنگ، زندگیِ اجتماعی مردم چگونه بوده، اما چیزی که برایم دغدغه بود و اتفاقاً به آن در فیلم پرداختم و آن وضعیت نوجوانان و جوانان آن زمان بود، اگر شما نگاه کنید من در تمام فیلمهایم به مسئله جوانان پرداختم و در اینجا هم، یک بخشی از جوانان مثلا محمدرضا غفاری و خانم زاکری دارند آنها را نمایندگی میکنند و در مورد آنها حرف میزنند و یک نسل دیگری که میبینیم مانند آقای طحانیان که در تلویزیون او را میبینیم و آدمهایی که رفتند آنجا ایستادند؛ حیرتانگیز است.
بعثیها بچه 13 ساله را اسیر میکنند و چقدر به فلک بستند، چه توهینها و تهدیداتی و تا مرگ میبرند و میآورند، این جسارت از کجا میآید که در اسارت جسورانه برخورد میکند و در مصاحبه تلویزیونی حرف میزند؟ در صورتی که میداند بعد از اینکه این حرفها را که میگوید، ممکن است اورا بکشند، دست یک رژیمی هستی که اسم آن حزب بعث عراق است که نه رحمی و نه شفقتی دارند، آنجا تو داری حرف میزنی، اینها چیزهایی است که از دست رفته و متاسفانه به آن هم نپرداختیم، جنگ فقط توپ و تانک و تفنگش نبوده، رشادت یکسری مردان بزرگی بود که باعث شدند ایران به دست دشمن نیفتد، مردانه جنگیدند، من میخواستم بگویم دفاع مقدس و جنگ برای تمام مردم ایران است، رشادتهایی که در آن اتفاق افتاد برای تمام مردم ایران است، مردم سرزمین من هر وقتی که ایران به خطر افتاده آمدند ایستادند و جنگیدند و از کشورشان و داشتههایشان دفاع کردند، آنچه که برای من جذاب بود، زندگی اجتماعی مردم و صمیمت بود، در سکانس فیلم هم میبینید، زن و مرد در مسجد جمع میشدند پول جمع میکردند، کمک میکردند، کسی نبود که بگوید از اقوام و فامیل من کسی در جنگ نبوده است.
مهمترین مسالهای که میخواهم بگویم ما قَدر قهرمانانمان را باید بدانیم، چند وقت پیش آتشنشانها با آن شهامت و مردانگی و جسارتشان شهید شدند در ساختمان پلاسکو، مردم بسیار ناراحت شدند ولی مهمترین مسئله این است که یادمان نرود، سال بعد دوباره یادمان باشد حادثه پلاسکو اتفاق افتاد.
دو سال قبل از آن هم آتشنشان دیگری به نام «امید عباسی» جان یک بچه را نجات داد و ماسک خودش را درآورد و روی صورت او گذاشت، و خودش شهید شد، منظورم این است که این رشادتها را ما باید به بچههای خودمان یاد بدهیم و بگوییم، بگوییم چه اتفاقاتی افتاده، چه کسانی آمدند ایستادند و مبارزه کردند تا ایران روی پای خودش بایستد، در آمریکا یک روزی است به نام «مموریال دی» (Memorial DEY) در فرانسه هنوز دارند از سربازان جنگ جهانی دوم تقدیر میکنند، باید ارزش قهرمانانمان را بدانیم، من رفتم مهدی طحانیان را پیدا کردیم، یک مرد شریف، نه از رانتی استفاده کرده بعد از آن، نه وارد بازی شده، رفته است 9 سال آنجا مانده، صحنههای عجیب، دنبال چیزی هم نبوده، تنها کاری که من میتوانستم بکنم اینکه ما حداقل تو را دیدیم و من به بچهام بگویم، یادتان است ما قصه پتروس فداکار را در مدرسه میخواندیم، حتی قهرمانی نبود قهرمان میساختند که یاد بدهند مثلا این آدم سد را نگه داشته و کشورش را نگه داشته اما ما در حال حاضر این همه قهرمان داریم و متاسفانه این رشادتها یادمان میرود و فقط جنگ مسئله توپ و تانک و تفنگش نیست، اگر مثلاً عراقیها یکسری ابله و احمق بودند که آنطور که در فیلمها نشان میدهد ما همه آنها را با تفنگ میکشتیم، پس ما در این 8 سال با چه کسانی جنگیدیم؟! یک ارتش کلاسیک منظم که دنیا داشت از آن حمایت میکرد، ایستاده بود جلوی ایران و ایرانیها با دست خالی جلوی آن ایستادند و این لحظههای جنگ و آدمهایی مانند آباجان و آباجانها بودند که جنگ را 8 سال مدیریت کردند و پشت جنگ ایستادند و حمایت کردند و ما توانستیم جنگ را با دست خالی تا لحظه آخر ادامه بدهیم.
آقای غفاری این دومین باری است که با آقای علیمردانی همکاری میکنید، نظر خودتان در باره نقشتان در فیلم «آباجان» چه بود؟
غفاری: همانطور که گفتید این دومینباری است که با آقای علیمردانی همکاری میکنم و هر دو فیلمی که با وی کار کردم از فیلمهای مورد علاقه من هستند، در فیلم «آباجان» من یک شانس خوب هم آوردم و آن ایفای نقش جلوی خانم معتمد آریا بود که برای هر باریگری جوانی به نظرم دلنشینترین اتفاقی است که میتواند بیفتد.
با فیلم«آباجان» ارتباط برقرار کردید؟
غفاری: بله؛ البته آقای علیمردانی کمکهای بسیاری به من کردند چون من در آن دهه زندگی نکردم و وارد یک بافت دیگری شدیم با یک گویشی، که طبعاً هیچ دانشی راجع به آن زمان نداشتم اگر بوده فقط در تلویزیون دیدم و شنیدم، کمکهای ایشان و خانم معتمدآریا بود برای رسیدن به آن نقش و همچنان فکر میکنم سختترین نقشی که کار کردم همین نقش بوده، اما برایم لذت بخش بود.
فکر نمیکنم تاکنون فیلم دفاع مقدسی بازی کرده باشید؟
غفاری: یک فیلم فقط یک بار هم در جشنواره اکران شد، دو بازیگر ایرانی داشت من و ستاره پسیانی و باقی همه بازیگران لبنانی بودند «فرشتگان قصاب»، داستان در ایران نبود، داستان زن و شوهر افغان بود.
به اکران رسید؟
غفاری: نه فقط در جشنواره فجر اکران داشت و جایزه فیلم اول را گرفت.
آقای ادیبپور کمی راجع به ویژگیهای تدوین فیلم«آباجان» برایمان بگویید.
ادیبپور: به نظرم تخصصی صحبت نکنیم چون شاید از حوصله خارج باشد، راجع به کشش فیلم صحبت کنیم، که چگونه میتوانیم یک فیلم را روایت کنیم که کشش داشته باشد و یک جایی از فیلم نیفتد یا اگر ضعفی است چگونه آن ضعف را بپوشانیم، اگر نقطه قوتی وجود دارد چگونه به آن بها بدهیم بیشتر دیده شود، خوشبختانه این ششمین کاری بود که من با آقای علیمردانی کار کردم و خیلی با هم مَچ شدیم و لذتی که کار کردم با هاتف دارد این است که خیلی تیمی است، یعنی من در گروههای دیگر هم که کار کردم این روحیۀ تیمی کار کردن را فقط اینجاست که واقعاً دارم حس میکنم و از آن لذت میبرم، تدوین ما از فیلمنامه با هاتف شروع میکنیم، زمانی که شروع میکند به نوشتن خوشبختانه این اجازه را به ما میدهد که ورود کنیم و با هم بحث کنیم که این سکانسی که الان میخواهی بگیری چند دقیقه میشود؟ در کدام قسمت فیلم است؟ همه اینها را بحثهایش را در فیلمنامه اینقدر باز عمل میکند، داریم و میتوانیم با هم بحث کنیم و به نتیجه برسیم.
در کار آقای علیمردانی بیشتر مونتاژ قبل از اینکه فیلم ساخته شود تقریباً در فیلمنامه انجام داده میشود، کاری که در فیلمهای دیگر پای میز انجام میدهند، در کار آقای علیمردانی در فیلمنامه با هم انجام میدهیم، بعد در طول فیلمبرداری سعی میکردم روز به روز مونتاژ کنم که تقریباً در روند فیلم، مثلاً در روز اول فیلمبرداری نکات مثبت را پیدا میکنیم، نکات ضعفمان را پیدا میکنیم و به روز میتوانیم خودمان را روتوش کنیم که این خیلی نکته مثبتی است که در کارهای دیگر کم پیش میآید که چنین امکانی را داشته باشم که به روز باشم با گروه، این امکانی است که تدوین میتواند به فیلمسازان بدهند، بعضیها کمکاری میکنند این کار نمیکنند، در بعضی از کارها شرایطش مهیا میشود تا این کار را کرد که بسیار به نفع فیلم است. در آباجان هم به همین صورت، یعنی در فیلمنامه تقریباً با هم بودیم و از شروع فیلمبرداری به روز با هم پیش رفتیم و خیلی تدوین پیچیدهای نداشت به دلیل اینکه همه چیز از قبل پیشبینی شده بود و اینکه سالهاست داریم با هم کار میکنیم.
چیزی در تدوین عوض نشد؟
ادیبپور: نمیشود گفت عوض نشد.
منظور آن روالی که تعریف شده بود.
ادیبپور: دقیقاً، آن چیزی که فیلمنامهنویس نوشته و ساخته شده و حالا باید بنشینم پای مونتاژ ماهها وقت بگذارم، بالا و پایین کنم، این یک شیوۀ کار است، اکثراً در قدیم همینطور کار میکردند، الان امکانات دیجیتال را داریم و این امکان را به ما میدهد روز به روز با هم پیش برویم و اینقدر ارتباط ما صمیمی و نزدیک است که میتوانیم این تعامل را داشته باشیم، یعنی فیلمبرداری تمام شده، فردای آن روز ما فیلم را با هم دیدیم.
عیلمردانی: ما تدوین را از روز نوشتن شروع میکنیم، یعنی ما با هم مرحله به مرحله مینویسیم، اصلاً از نوشتن فیلمنامه شروع میکنیم یعنی همانجا با هم میخوانیم، در تمام مراحل از ابتدای نوشتن تا روزی که فیلم به اتمام میرسد، این موضوع باعث میشود که تا روزی که فیلمبرداری تمام میشود فیلم آماده نمایش باشد. فقط جلوهای ویژه آن میماند.
چندی پیش فیلمی درباره حادثه 11 سپتامبر مشاهده کردم که تا لحظه آخر نمیتوانستی پیش بینی کنید که این فیلم درباره 11 سپتامبر است، فیلم یک روایت از خانواده است، از گسست خانوادگی در یک جامعه آمریکایی بعد انتهای فیلم پسر با پدرش آشتی میکند و در آن برج منتظر پدرش است که بیاید، همان لحظه هواپیما به برج برخورد میکند و آخر فیلم متوجه میشویم فیلم راجع به 11 سپتامبر بوده، ما این نگاه را هیچوقت راجع به جنگ و دفاع مقدس نداشتیم، ولی در این فیلم، داستان پیش میرود و یکدفعه هواپیما عبور میکند و نمادهای جنگ دیده میشود ولی در واقع همان است، همان تلخی جنگ را دارد، خودت اینطور به آن نگاه کرده بودی و میخواستی این اتفاق بیفتد، یا اصلاً نگاه شما به جنگ این نبود، فقط میخواستید یک روایت را بگویید که حالا در آن برهه زمانی اتفاق افتاده است؟
عیلمردانی: جنگ به عنوان واقعیت انکارناپذیر دهه 60 کنار ما نفس کشید، من وقتی 80 نفر از همکلاسیهایم در یک بمباران کشته میشوند نمیتوانم بگویم جنگ در زندگی من تاثیر نگذاشته است، ولی همینطور کودکی من پر بود از خیلی چیزهای قشنگ دیگری که بچههای امروز شاید حتی تجربهاش نکنند، زندگی جریان داشت، آن چیزی که برای من اتفاق افتاد در شهر کوچکی به نام زنجان، به هر حال شهر مرزی نبود ولی جنگ به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر کنارمان وجود داشت، مانند اینترنت، امروز نمیتوانید اینترنت را از زندگی مردم جدا کنید، آن روز هم جنگ را نمیشد از زندگی ما جدا کرد و این ارتباط، شما زندگیتان را میکنید ولی هر روز به گوشی و اینترنت هم سری میزنید، آن زمان هم شما زندگیتان را میکردید و هواپیما هم از بالای سر شما عبور میکرد و این پرداختن به زندگی مردم، فیلم من فیلمِ دفاع مقدس نیست یعنی ژانر دفاع مقدس نیست، فیلم اجتماعیای است که جنگ را هم دارد به تصویر میکشد از زاویه دیگری، نمیتوان گفت جنگ را ما حس نکردیم و ندیدیم ولی زندگی هم کردیم و این زندگی کردن را من سعی کردم به تصویر بکشم در کنار تمام این اتفاقات، وقتی فیلم دفاع مقدس انگار همه چیز جنگ است، انگار جنگ صددرصد زندگی مردم بود، جنگ وجود داشت ولی مردم زندگی هم میکردند اتفاقاً آن صمیمیت و همدلی که بین مردم ایجاد شده بود به خاطر یک مشکل بزرگ، مردم را همدلتر کرده بود، کنار همدیگر بودند.
من یادم است آن خطر و تهدید که اگر بچهتان را مدرسه بگذارید، خطر وجود دارد، پدرهای بچهها را به هم نزدیک کرده بود و هر روز پدر یک بچه میگفت من کنار آنها میمانم و اینها همه باعث یک دوستی شده بود، یا مثلا ما وسایلمان را جمع میکردیم میرفتیم خانه پسر عمه پدرم، الان پسر من پسر عمهام را تا الان ندیده است، یک ویژگیهای بامزهای داشت، یک فیلمی بود (نامش یادم رفته است) در جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و یک جایی را نشان میدهد که مردم در انگلیس فرار میکنند، در یک جایی زندگی میکنند خیلی هم به آنها خوش میگذرد، این هم اینطور بود، ما میرفتیم آنجا از ترس هواپیماها فرار کرده بودیم ولی آن چند وقت چقدر به ما خوش گذشت، یا مثلا ما در زیرزمین میخوابیدیم، خوابیدن در زیرزمین چقدر جذاب بود.
ادیبپور: ما در جنگ به دنیا آمدیم، آقای علیمردانی خیلی شهودی فیلم میسازد، یعنی چیزی که من میبینم واقعاً یکسری تجربیاتی که در زندگیاش دیده است، میآورد و درماتیک میکند و آنها را تبدیل به فیلم میکند، ما که در جبهه نبودیم، ما سنمان قد نمیداد که در جبهه باشیم و خیلی سخت است برای ما که بخواهیم فیلم جنگی بسازیم.
یعنی میخواهید بگویید آن کارکترهای بزرگسالی که در فیلم میدیدید از آن نگاه آن بچههاست؟
ادیبپور: دقیقا ما لُاَنگل میدیدیم، در حال حاضر بزرگ شدیم، نگاهمان حال نسبت به جنگ این است، اَبر قهرمانان و بزرگترهای ما اینطور بودند.
نگاه کودکانه به کارکتر داشتید.
ادیبپور: دقیقاً.
عیلمردانی: دوربین در فاصله همه این آدمها ایستاده، یعنی به عمق شخصیت این آدمها نمیرود، مثلاً در «کوچه بینام» من خیلی سعی کردم اکسپرسیونیست فیلم را ببینم، اگر من مثلاً یکی از اقوامم را حمید آذرنگ میدیدم، همین قدر از آن آدم میدیدم، یعنی داد و بیداد و بداخلاقی و غیره را یا مثلاً اگر از آن کفترباز بالای کوچه دیدم حالا آمده در خانه آباجان، او را هم همانقدر میشناختم، به همین دلیل سعی کردم در همان فاصله کودکان با آدمها قرار بگیرم.
من نقدها را میخواندم یکی از موضوعات همین موضوعی که گفتید بود.
عیلمردانی: معمولاً نقدها را نمیخوانم، چه خوبش و چه بدش، معمولاً یکی دو نفر آدم صاحبنظر میشناسم و سعی میکنم با آنها حرف بزنم نه اینکه برای منتقد ارزش قائل نیستم، منتقدانی که خوب هستند، خود به سراغشان میروم و نظرشان را میپرسم چون اینقدر در فضای مجازی نظرات بیهوده وجود دارد و ذهنت را درگیر میکند که تمرکز آدم به هم میخورد.
ادیبپور: شما میگویید در آن زندگی وجود دارد، چون ما در آن زمان تلخی جنگ را حس نمیکردیم.
یکسری نقدها وجود دارد که میتواند در جهت اعتلای یک فیلم استفاده شود، برایمان جالب بود که نقدها را نمیخوانید چون این کنجکاوی در اکثر فیلمسازان وجود دارد که بدانند دیگر درباره فیلمی که ساختهاند چه نظری دارند.
عیلمردانی: من با مردم عام کار دارم یعنی من برای مردم فیلم میسازم، نظراتم را هم مستقیم از مردم میگیرم، متاسفانه تعداد منتقدها در طول سالها بسیار زیاد شده و بسیاری از آنها آدمهای قابل احترامی هستند که من زنگ میزنم نظرشان را بعد از فیلم میپرسم ولی آدمهایی که با حب و بغض حرف میزنند، آدمهایی که نظرشان با یک دیدار تغییر میکند برای من نظرات آنها مهم نیست، چون تاثیر بدی برفیلم من میگذارند.
شما به نکتهای اشاره کردید، بحث زرد شدن مخاطب بود که دکتر دینانی اخیراً اشاره کرده بود راجع به اینکه جامعه احمق شده است، یعنی به فراخور چنین تحلیلهایی از جامعه مسلماً زردانگاری بیشتر پر و پا میگیرد تا رسیدن به محتوا، یکی این موضوع برای من جالب بود در صحبتهای شما، و یکی هم بحث نقد که تلویحاً داشتید به مافیا در سینما اشاره میکردید، آیا به آن معتقد هستید؟
عیلمردانی: به مافیای داخل سینما اعتقاد ندارم، من در بدنه سینما کار میکنم، نه اهل مافیاییام، نه تاکنون به کسی باج دادم، اصلاً کسانی که راجع به مافیای سینما صحبت میکنند به نظرم آدمهایی هستند که یا نمیتوانند همپای دیگران فیلم بسازند یا دارای یک مشکلی هستند، اتفاقاً خود بچههای سینما با سلامت کامل دارند کار میکنند، کارشان هم درست و شرافتمندانه انجام میدهند، حداقل من با آن قشر مافیاییاش تاکنون برخورد نکردم در این 7 فیلمی که ساختم، از چرخه سینما وقتی شما ارتزاق میکنید، شما با این آدمها کاری ندارید، شما با مردم صرفاً کار دارید و فیلمی که میسازید، ما یک فیلم میسازیم میگذاریم در اکران، اگر مردم به آن نظر مثبت بدهند پس فیلم شما را میخرند و شما میتوانید بروید فیلم بعدیتان را بسازید، مانند همه جای دنیا، فیلم شما را نخرند شما دچار یک بحرانی میشوید، چرخه شما نمیچرخد باید بروید دوباره سرمایه تهیه کنید، حداقل 4، 5 سال شاید تا 10 سال دیگر نتوانید فیلم بسازید، ولی معمولاً وقتی از این چرخه ارتزاق میکنید، با مافیا کاری ندارید چون با مردم طرف هستید، من با مافیای داخل سینما برخورد نکردم.
فصل اکران را چه کسانی تعیین میکنند؟
عیلمردانی: در حال حاضر فیلم به عنوان یکی از فیلمهای اکران نوروزی انتخاب شده است، من نه مافیایی داشتهام و نه خواهم داشت، ولی این مدیریت تهیهکننده است، تهیهکننده به عنوان یک مدیر اجرایی باید بتواند فیلمش را پرزنت کند، در چرخه اکران قرار بدهد، من تهیهکننده این فیلم هستم و به فصل اکران اصلاً اعتقاد ندارم مگر در بدترین فصل اکران، هفت ماهگی اکران نشد؟ اما خدا را شکر فروش خوبی داشت، فیلم خوب را نمیشود.
خیلی نگاه منطقی و خوبی است ولی این پروپاگاندایی که میگویید در این قضیه وجود دارد نسبت به انتخاب موضوع آثار سینمایی هم است، یعنی بعضا این پروپاگاندا در افکار سینمایی سمت ساخت مثلاً یکسری کارها نمیروند، شاید دلشان میخواهد ولی از این جوسازی که از آن نام بردیم میترسند، میگویند الان نه مثلاً هر اتفاقی یک اتفاق بوده و میشود با هر نگاهی که آن شخص به آن اتفاق دارد، به آن بپردازد. تاکنون با خودت دچار خودسانسوری نشدی؟
عیلمردانی: به همین دلیل میگویم نمیشنوم و نمیبینم و سعی میکنم فاصله بگیرم چون دقیقاً آثار مخرب دارد، حتی بعضی از بچهها بعضی از نظرات را میآیند میگویند، میگویم نگویید، چه خوب و چه بد را نمیخواهم بشنوم، برای اینکه تاثیر مخرب در کار من دارد یعنی وقتی شما یک فیلمی میسازید و نمیفروشد یعنی مردم دوست نداشتند، تو باید بروی خودت را درست کنی ولی وقتی مردم میآیند حمایت میکنند در بدترین فصل یعنی تو درست عمل کردی، پس باید بروی آن جایی را که ایراد داری پیدا کنی، وقتی تحت تاثیر یک جوی قرار میگیری که یکدفعه یا صددرصد تو را تحسین میکنند، یا صددرصد تو را تخریب میکند شما ایرادت را از کجا میخواهی پیدا کنی؟
مهمترین مسالهای که من دوست دارم بشنوم این است که آباجان آیا موفق شده است بیطرف بماند؟ یعنی آیا توانسته است بیطرفی کاملش را در نوشتار حفظ بکند؟ یعنی من یک چیز زیبایی که دیدم بچه حزباللهی آمد فیلم ما را دید گریه کرد، خانم فرنگی آمده نشست فیلم ما را دید گریه کرد، این برای من حسی ایجاد کرد که قلمم به سمتی نلغزیده است، آباجان دارد از یک مادر حرف میزند، مانند تمام مادران ما ریشه مذهبیاش را دارد، آن علائق مادرانهاش را دارد، دچار افراط و تفریطهای اطرافیانش نیست و یک مادر واقعی است، این را با تمام سختیهایی که داشت، با اینکه من یک مرد هستم و یک زن نیستم، جهان زنان خیلی پیچیدهتر از آن است که یک مرد بتواند تصورش کند.
غفاری: یک سکانسی در آباجان است که خیلی برای من شخصی است، سکانسی که آباجان پسرش را در تلویزیون میبیند، هیچ نمونه بازی اصلاً برای من وجود ندارد، اینقدر متفاوت است چه کسی میتواند اینقدر این را متفاوت بازی کند؟ اصلا به عقل چه کسی میرسد چنین بازی را؟ یک بازیگری چنین ریاکشنی نشان بدهد! من 4 بار فیلم را دیدم.