عرفا اسرار غیبی را نمیگویند مگر در یک شرایطی که آمادگی ببینند، اولیای بزرگ در تربیتهایی که نسبت به شاگردان خودشان اعمال میکردند، اگر آمادگی میدیدند میگفتند و اگر آمادگی نمیدیدند حتی یک کلمه نیز نمیگفتند.
به گزارش مرور نیوز، غلامحسین ابراهیمی دینانی عضو پیوسته فرهنگستان علوم در سلسله سخنرانی خود درباره ماه مبارک رمضان با تکیه بر نهجالبلاغه به بیان مطالب عمیق حکمی و عرفانی در قالب الفاظ و اصطلاحات روشن برای فهم دقیق مطلب برای اغلب مردم پرداخته که در قالب کتابی به نام «صفای رمضان» به رشته تحریر در آمده است، همزمان با ماه بهار قرآن هر روز بخشی از مهمترین نکات آن را میخوانیم:
*ماه رمضان شد و می و میخانه برافتاد/عیش و طرب و باده به وقت سحر افتاد
افطار به مِی کرد برم پیر خرابات/گفتا که تو را بادهخوری این ثمر افتاد
در محضر استاد دینانی با بحث درباره نکاتی از نهجالبلاغه امیرالمؤمنین(ع) خواهیم بود. مولا علی(ع) عقل را مبنای بندگی میداند و معتقد است که این عقل است که باید بندگی کند و از این بندگی خسته نشود و برای او لذتبخش باشد. معرفت، سبب لذت عقل در عبادت و به واقع، جوهر بندگی میشود. اکنون در نظر داریم که به ارتباط علم و عبادت از دیدگاه مولا بپردازیم. مباحث بسیاری در اهمیت علم در نهجالبلاغه از بیان امیرالمؤمنین آمده است، از جمله این بیان ظریف که میفرماید: «سلونی قبل أن تفقدونی» و یا «أنا بطرق السماء أعلم منی بطرق الارض» بدین معنا که من به راههای آسمانی آشناترم تا راههای زمینی. در اینجا مراد از آسمان و زمین چیست؟
به کوچه و خیابانهای آسمان آشناتر و آگاهترم نسبت به کوچه و خیابانهای زمین
دکتر دینانی: اگر بخواهیم همین یک کلام کوتاه از امیرالمؤمنین(ع) را بررسی کنیم، صحبتها و بحثهای بسیاری وجود دارد که لازم است در همین باب مطرح بشود. ایشان فرمود من به کوچه و خیابانهای آسمان آشناتر و آگاهترم نسبت به کوچه و خیابانهای زمین. حال باید دید که در اینجا مراد از آسمان و زمین چیست؟ در اینجا منظور از آسمان، کرات آسمانی نیستند. این کراتی که ممکن است بشر روزی به آنها دست پیدا کند که دارای شرایط حیات باشد و در آنجا خیابان هم درست کند، معلوم نیست جایی زیباتر از زمین باشد. همه اینها زمین شمرده میشود.
در اینجا منظور از سماء، همان «سُمُو» است به معنای بالا و تعالی. اشکال اینجاست که انسان، کرات آسمانی دیگر را آسمان میداند و میاندیشد که در بالا قرار دارند، اما معلوم نیست که اینها بالاتر باشند. براساس تفکری که کره زمین را مرکز عالم میدانستند و میاندیشیدند که آنجا بالاست، در حالی که اکنون که کره زمین دیگر به عنوان مرکز عالم شناخته نمیشود دیگر اصولاً بالا و پایین وجود ندارد و کسی که در کره ماه قرار گرفته است، معلوم نیست که آنجا را بالا بداند. این بالا که همان «سماء» است، در خود انسان قرار دارد و این بالا بودن واقعی است. اما در بیرون از انسان فقط جهات قراردادی است. مانند یمین و یسار و امام و خلف که اموری اعتباری هستند و واقعی نیستند. اگر چیزی در طرف راست و چیزی در طرف چپ من باشد، وقتی که برگردم جهات برعکس میشوند و راست و چپ تعویض میشوند. پس به تعبیری، یمین و یسار میتواند تغییر کند و همین مسأله درباره اَمام و خَلف و بالا و پایین نیز صادق است. این امور، اعتباری هستند و نفسالامری و واقعی شمرده نمیشوند. در حالی که آسمانی که در کلام حضرت امیر(ع) آمده است یا در برخی از آیات قرآن،به معنای بلندا و بالای واقعی است، بنابراین، بالا و پایین در خود انسان است. به قول حکیم سنایی: آسمانهاست در ولایت جان/کارفرمای آسمان جهان
این آسمانهایی که از پشت تلسکوپها رصد میشوند مهم نیستند، بلکه آسمانهایی در سپهر وجود انسان قرار دارد که آنها کارفرمای این عالم هستند. پس آسمان یعنی جای بالا. این بالا کجاست؟ در وجود انسان رشتهقوایی وجود دارد از جمله حسی، شمی، بصری، خیالی و عقلی و ادراک عقلی از دیگر حواس بالاتر است و بالای واقعی است؛ زیرا اگر عقل نباشد، حس نیز معنایی ندارد. عقل است که باید به حس معنا بدهد و زمانی که چیزی دیده میشود، اگر در پشت آن عقلانیتی نباشد حس بیمعناست و این معنا را عقل به حس میدهد که در مرتبه بالاتری است.
اندیشمندی اروپایی میگوید چشم من مانند عینک است. افرادی که چشمهایشان ضعیف است بدون عینک نمیبینند، پس خود چشم نیز مانند عینک است که از پشت آن میتوانیم جهان را ببینیم. او میگوید من به ضرورت عینک باور دارم، اما چشمی باید باشد که از پشت عینک ببیند. انسانی که چشم ندارد، از پشت عینک هم نمیبیند. بنابراین، خود چشم ما عینک است و چیزی از درون جان ما از دریچه چشم ما میبیند. این اندیشمند غربی میپرسد: آیا این چشم شماست که میبیند، یا چیز دیگری از درون چشم شما میبیند؟ مسلم است که چیزی از درون چشم است که میبیند. حال، این درون نیز همچنان درون اندر درون ادامه دارد و اینها آسمانهای جان آدمی است.
در سپهر جان آدمی، آسمانهای واقعی وجود دارد که در آن معارف است
شخصی مانند مولا امیرالمؤمنین(ع) که انسان کامل و ولی مطلق خداوند است، سپهر جان آن حضرت، آسمانها، ستارهها و کهکشانهایی دارد و در هر کهکشانی از سپهر جان مولا معارف غیرمتناهی وجود دارد که این معارف در حیطه قدرت وَلَوی مولا امیرالمؤمنین است. از این جهت، آن حضرت میفرماید که من به کوچههای آسمان، یا همان معارف الهی، آشناترم از آنچه در کوچه و خیابانهای زمین است. کوچه و خیابانهای زمین را انسانهای معمولی نیز میدانند، اما در سپهر جان آدمی، آسمانهای واقعی وجود دارد که در آن معارف است. این معارف، معارف الهی است که شمهای از آن به واسطه خاندان عترت و طهارت به ما رسیده است. اینکه حضرت میفرماید: «سلونی قبل از تفقدونی» به این معناست که از این معارف از من بپرسید! حضرت نمیگوید که از من بپرسید که کوچههای مدینه به چه صورت است یا فلان رودخانه کجاست؟
*اینکه حضرت میفرماید: «من به طرق آسمانها داناترم تا به طرق زمینی» میتواند به این معنا باشد که علم من از جنس دیگری است و رنگ آسمانی دارد.
دکتر دینانی: همینطور است آن معارفی که در سپهر جان حضرت امیرالمؤمنین(ع) وجود دارد و در آسمان جان هر سالک، عارف یا ولیای نیز وجود دارد، اینها معارف الهی است و از مَکمَن غیب آمده است. این معارف از طریق مدرسه و درس خواندن به دست نیامده است بلکه از طریق باطنی به آنها رسیدهاند. اینها از مَکمَن غیب آمده و سپهر جان او را تشکیل داده است. این معارف، معارف واقعی است و این آسمان، آسمان واقعی است. این آسمانها که معارف غیبی است، در جان حضرت مولاست و غیب، خود اوست. حضرت در غیب نیست بلکه غیب در وجود حضرت و او حقیقت غیب است.
ما این اسرار را به غیراهلش نمیگوییم
*جناب مولوی در وصف حضرت مولا به زیبایی میفرماید: عاشق آنم که قطب عالم اوست/جان جان جان جان جان آدم اوست
در خطبه پنجم نهجالبلاغه آمده است: «بل اندمجت علی مکنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب لا رشیه فی الطوی البعیده». میفرماید که من آنچنان با حقیقت آمیخته شدهام و غیب دب لایهلایه وجود من است که اگر ذرهای چاه آن بخواهم آب بکشم شما همچون طناب در چاه عمیق دچار لرزش میشوید.
دکتر دینانی: این فرموده به این معناست که من به مَکمَن غیب راه دارم. همان طور که پیشتر اشاره شد، غیب همان باطن حضرت است. میفرماید اگر بخواهم این اسرار غیبی را که در سر سویدای من است آشکار کنم مردم در اضطراب قرار میگیرند و کمتر کسی تاب شنیدن این اسرار را دارد. این اسرار، همان اسرار غیبی است که برای همه افراد روشن نمیشود.
*تشبیه آن حضرت، تشبیه زیبایی است که آشکاری این اسرار، مانند طنابی در چاه عمیقی است که به اضطراب میافتد.
دکتر دینانی: البته بسیاری هم دچار اضطراب شدند و نتوانستند تحمل کنند. داستان هُمام همینطور بود. او به آن حضرت عرض کرد که صفات متقین را بفرماید. در ابتدا حضرت فرمود که برو و نمیخواهد که بشنوی. او اصرار کرد و حضرت شمّهای از آن اسرار را بیان فرمود. هُمام نعرهای کشید و رفت و طاقت شنیدن آن اسرار را نداشت. آن حضرت نمیتوانست این اسرار را بگوید و نمیگفت.
این همان چیزی است که عرفای ما گفتهاند: «المظنون بها علی غیر الهلها». مظنون به این معناست که ما ظن میورزیم و چیزی شبیه بخل است. یعنی ما این اسرار را به غیراهلش نمیگوییم، زیرا اینها چیزهایی نیست که بتوان به غیراهلش گفت. اینکه عرفا امتناع دارند که چیزی را بگویند برای این است که آمادگی را در اشخاص نمیبینند. حضرت امیر(ع) نیز آمادگی نمیدید که اسرار غیبی را فاش کند و بگوید.
از این جهت، عرفا اسرار غیبی را نمیگویند مگر در یک ظروف و شرایطی که آمادگی ببینند، که آن موقع بیدریغ این اسرار را میگویند. اولیای بزرگ در تربیتهایی که نسبت به شاگردان و مریدان خودشان اعمال میکردند، اگر آمادگی میدیدند میگفتند و اگر آمادگی نمیدیدند حتی یک کلمه نیز نمیگفتند و لب از لب بر نمیداشتند، برخی شاید بگویند که مگر اینها بخیل بودهاند، این علم، علم مدرسه نیست که همه بیاموزند، علوم ظاهر را با سلسله مراتب خاص و استعدادهای کمبیش همه فرا میگیرند، ریاضیات را که آموزش بدهید فرد با استعدادتر زودتر و بیشتر یاد میگیرد، علم فیزیک، شیمی یا تاریخ را که درس بدهید کم و بیش همه میتوانند این علوم را بیاموزند.
کتاب «صفای رمضان» با نگاهی بر نهجالبلاغه شامل دیدگاههای غلامحسین ابراهیمیدینانی است که انتشارات سروش آن را به طبع رسانده است.