۱۵۵ سال پیش در چنین روزی، شانزدهمین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا به بیش از دو قزن بردهداری در این کشور خاتمه داد. رمان تحسینشده «ریشهها» رنجهای بیشمار سیاهپوستان را در دوران سیاه بردهداری آمریکا به تصویر میکشد.
به گزارش مرور نیوز، هنگامی که «آبراهام لینکلن» در سال 1860 میلادی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد، شعار تبلیغاتی خود برای مبارزه با بردهداری را دنبال کرد. این امر، خشم ایالت جنوبی امریکا را که طرفدار بردهداری بودند برانگیخت، از این رو، به تشکیل اتحادیه جدید و خودمختاری اقدام کردند. در این حال جنگ بین ایالات شمالی و جنوبی آغاز شد و طرفداران بردگی علیه مخالفان آن به نبرد پرداختند. در گرماگرم جنگهای آمریکا، در نهم ژوئن 1862 میلادی، به ابتکار آبراهام لینکلن و به دستور کنگره دولتهای متحد شمالی آمریکا، رژیم بردهداری و خرید و فروش زنان و مردان سیاهپوست، با نام کنیز و غلام در کلیه ایالات شمال آمریکا لغو شد. در ادامه این امر، لینکلن اعلامیه معروف آزادی بردگان را در سراسر آمریکا صادر کرد و باعث شورش سیاهان علیه اربابان سفیدپوست خود شد. این امر سرانجام شکست طرفداران بردهداری و لغو بردگی در سراسر آمریکا را رقم زد.
یکی از بهترین کتابهایی که در قالب داستان به بیان رنجهای بیشمار مردان و زنان سیاهپوست در دوران سیاه بردهداری میپردازد، «ریشهها» اثر الکس هیلی است.
حضرت آیتالله خامنهای در 29 آبان 1392 در یکی از بیانات خود درباره «ریشهها» فرمودند: «...کتاب «ریشهها» کتاب مغتنمی است برای نشان دادن این فجایع (آمریکا). این را چطور میتواند انسان فراموش کند؟...» این جمله از زبان مقام معظم رهبری نشان از اهمیت والای کتاب مذکور دارد، زیرا کمتر دیده میشود که رهبری در سخنرانیهای عمومی خویش از یک شخص یا یک کتاب -آن هم یک رمان خارجی- نام ببرند.
«ریشهها» در سال 1976 منتشر شد و در کمتر از هفت ماه پس از انتشار، توانست بیش از یک و نیم میلیون نسخه بفروشد و به بیش از 37 زبان زنده دنیا ترجمه شود.
کتاب ریشهها، سرگذشت اجداد مؤلف آن (نیای هفتم الکس هیلی) است که از شخصی بهنام «کوتا کینته» آغاز میشود. او در قرن هجدهم به عنوان یک برده به زور به ایالات متحده منتقل میشود و داستان کتاب به تشریح سرنوشت وی و نسل های بعدیش، تا دو قرن بعد از آن میپردازد. این رمان به لحاظ تاریخی، روایتگر جنگ های استقلال و تشکیل ایالات متحده آمریکا، شورشهای بردگان، جنگ داخلی و لغو بردهداری است.
داستان کتاب تا فصل سی و سوم به شرح زندگی بومیان آفریقا معطوف شده است، زندگی آرام، راحت و پر از تجربههای تلخ و شیرین زندگی آنها. این بخش از کتاب نمایشگر آداب و سنن و فولکلور مردمان سیاهپوست آفریقایی است و البته شرح وحشت و اضطراب اندیشه سیاهان درباره سفیدپوستان و دردهایی غیرقابل تصور.
به تدریج از فصل 34 کتاب گستره وسیعتری پیدا میکند و به کالبدشکافی قساوت و بیرحمی سفیدپوستان علیه سیاهپوستان میپردازد؛ بربریت و وحشیگریهایی که سفیدپوستان بر سیاهپوستهای مظلوم روا میدارند، روح هر انسان آزادهای را در جهان مجروح میسازد و خواننده این حقایق را در برابر سبعیت و سنگدلی پایانناپذیر عدهای سفیدپوست به بهت و اعجاب وا میدارد. گویی این نوشتهها به افسانه شبیه هستند تا واقعیت، اما اتفاقات کتاب کاملاً واقعیت دارند گرچه تلخ و اندوهناکند.
در ادامه کتاب صحنههای رقت بار و غیرقابل تحملی از نحوه رفتار اربابان سفیدپوست با بردگان سیاه پوست تصویر میشود. گرچه در فصلهای بعدی کتاب نیز توضیح داده میشود که در برابر سفاکی ها و جنایتهای وحشیانه و بربریتمآبانه سفیدپوستهای ظاهراً متمدن، بردگان هم ساکت نمینشینند و از هر راه ممکن مثل مقاومت، فرار، شورش علنی با سرنوشت تلخ خویش میجنگند و حتی با کشته شدن، مرگ با عزت را بر حیات ننگین زیر سایه سفیدهای گرگصفت ترجیح میدهند. قسمتهای پایانی کتاب، بازگشت نویسنده به سرزمین نیای خود (کونتا) هست که فضای نوستالوژیک، عاطفی و بیبدیل به وجود میآورد.
کتاب هیلی که در 120 فصل به رشته تحریر درآمد، در آمریکا با مقاومتهایی مواجه شد و نویسندهای بهنام «هارولد کورلاندر» وی را به «سرقت ادبی» متهم کرد. بر این اساس حتی کار هیلی به دادگاه هم کشیده شد و وی در دادگاه پذیرفت که بخشی از کتابش را از کتاب «آفریقایی»، نوشته کورلاندر گرتهبرداری کرده است.
با این حال کتاب ریشهها در آمریکا با استقبال زیادی روبهرو شد و در ردیف کتابهای پرفروش قرار گرفت.
در سال ۱۹۷۷، شبکه «ایبیسی» سریالی بر اساس رمان ریشهها ساخت و روی آنتن برد که توسط میلیونها آمریکایی دیده شد و 9 جایزه «اِمی» را برای سازندگان به ارمغان آورد.
در سال 2016 نیز شبکه «هیستوری» این سریال را مجدداً جلوی دوربین برد و در چهار قسمت پخش کرد. احتمال ساخت فصل دوم این سریال نیز وجود دارد.
در ایران نیز متن ترجمه شده کتاب در سال 1356 منتشر و بارها و با طرح جلدهای متفاوت تجدید چاپ شد. مترجم این اثر، «علیرضا فرهمند» است که تصریح کرده، پیش از انتشار کتاب با الکس هیلی که روزنامهنگاری موفق و صاحب یک کتابفروشی بوده دیدار داشته است.