نیروها روحیه شان را از دست داده بودند، از بالا هم دستور رسیده بود که فکر برگشت را از سرتان بیرون کنید، باید آنجا بایستید و تا آخرین فشنگتان بجنگید.
به گزارش مرور نیوز، از قرارگاه دستور دادند تا دو گردان "حبیب ابن مظاهر" و "مالک اشتر" به جزیره جنوبی اعزام شوند. این کار انجام شد، اما آنها وضع بسیار اسفباری داشتند. غذا بهشان نمیرسید، نیروها روحیه شان را از دست داده بودند، از بالا هم دستور رسیده بود که فکر برگشت را از سرتان بیرون کنید، باید آنجا بایستید و تا آخرین فشنگتان بجنگید.
"حاج همت" تصمیم گرفت که سری به آنها بزند، من هم با او رفتم. بسیجی ها با دیدن همت خیلی خوشحال شدند و به سمت او آمدند. حاجی پس از خوش و بش، خطاب به آنها گفت: «برادرهای رزمنده، بسیجی های با ایمان، درود به این چهره های غبار گرفته تون، درود به اراده و شرفتون. اینجا سختی داره، زخمی شدن و قطعی دست و پا داره، اسیری داره، مفقودالاثر شدن داره، شهادت داره، اینها رو همه میدونیم، اما عزیزان، ما نباید گول این چیزها رو بخوریم، نباید فراموش کنیم که با چه هدفی توی این راه قدم گذاشتیم.
ما برای جهاد در راه خدا اینجا هستیم. باید به یکی از این دو تن دهیم، یا اینکه از خودمون ضعف نشون بدیم و پرچم سفید ذلت و تسلیم به دست بگیریم و کاری کنیم که حرف امام روی زمین بمونه، یا اینکه تا آخرین نفس، مردونه بجنگیم و شهید بشیم و با عزت از این امتحان سخت بیرون بیاییم. حالا بسیجی ها، به من بگین چه کنیم؟ تسلیم بشیم یا تا آخرین نفس بجنگیم؟»
خدا گواه است که حرف همت به اینجا که رسید، بسیجی ها با گریه فریاد زدند: «می جنگیم، می میریم، سازش نمی پذیریم.» بعد هم هجوم آوردند سمت حاجی و او را در آغوش گرفتند.
راوی:سعید مهتدی
برگرفته از کتاب «برای خدا مخلص بود»؛ روایت هایی از زندگانی شهید محمد ابراهیم همت